بازخوانی تاریخ «غربشناسی» علمای شیعه در عصر معاصر است. به زعم نگارنده در طول تقابل ایران و غرب که منجر به شکست ایرانیان در جریان مشروطه و مقاومت و حتی پیروزی آنان در جریان انقلاب اسلامی شده است، همواره مرجعیت شیعه، مهمترین و کارآمدترین پایگاه مقاومت بوده است. محورهای اصلی مباحث اصلی این کتاب به شرح ذیل میباشد: مراحل مواجهه ایرانیان با غرب، رویکردهای مختلف فرهنگی، اقتصادی، نظامی، سیاسی و کلامی مواجهه علمای شیعه با غرب، ابعاد غیریت غرب نسبت به ایرانیان، غربشناسی جریان دانشگاهی، انقلاب اسلامی و گذار از غرب و آسیبشناسی غربشناسی گذشتگان شرط تداوم و تکامل غربشناسی.
سخنی با خواننده
تاکنون بسیاری اندر محاسن و معایب « غرب » سخن گفتهاند و جریانات فکری مختلفی نیز در این باره پدید آمده است، لیکن به جرئت میتوان گفت تاکنون گزارشی و تحلیلی از غربشناسی عالمان دینی عنوان نشده و آسیبها، رویکردها و نقاط قوت و ضعف آن بیان نگشته است. هرچند به زعم جریان روشنفکری، عالمان دینی بیگانه از اندیشههای غربی و ناآشنا به تمدن غرب بودهاند، چرا که آنها نه مانند روشنفکران، اهل سیاحت غرب بودهاند و نه مانند آنها، درسشان را در غرب خواندهاند و نه بدان فرهنگ علاقه ای داشتهاند. با اینهمه غربشناسی عالمان دینی هر چند فارغ از اصطلاحات، روشها و رویکردهای مدرن بوده است، از جهاتی متفاوت از شناختی بوده است که اصحاب روشنفکر داشتهاند. غربی که عالمان دینی شناختهاند، غربِ در دنیای غیر غربی ( دنیای اسلام ) بوده است، در حالی که غرب روشنفکران، غرب در خود غرب بوده و به جرأت میتوان گفت که این دو غرب بسیار متفاوت از یکدیگر بوده و هستند. از همین رو شاید خواندن متون غربی، دیدن غرب و زندگی در آن، سطوحی از واقعیات موجود در غرب را آشکار کند، لیکن هرگز لایههای دیگرستیز غرب را آشکار نمیکند. شناخت این چهرۀ پنهان از غرب، نه با کار روشنفکری بلکه با حضوری مسئولانه و آزادمنشانه در متن زندگی مردم غیر غربی و شهود بلایای مدرنیته در متن دنیای اسلام، حاصل میشود و این هنر را عالمان دینی داشتهاند. سادگی برخورد عالمان در مواجهه با غرب، نه به موجب ساده بودن تئوریهای مدرن، بلکه به علت روشنیِ سیاهیهای غرب در دنیای اسلام بوده است که موجب گشته عالمان دینی و باورمندان به دین با تکیه بر اولیات عقلی، شرعی و عرفی نسبت به آن بدگمان شده به مواجهه و مقابلۀ با آن بپردازند. غربی که عالمان دینی آن را شناختهاند غربِ آزمایش شده و عینیت یافته بوده که با گفتهها و نظریاتِ مکتوب تفاوت داشته است. لیکن غرب خیالیِ روشنفکران، غرب مصور و متعین در مغرب زمین بوده و با گوهر غرب در آنجایی که نژاد غربی در آن حضور نداشته، فرق داشته است. فرق دیگری که این دو رویکرد از غربشناسی را از هم متمایز کرده، نگرش اسلامی از یک سو و نگاه انتقادی از سوی دیگر در غربشناسی علمای دین بوده که حاصل این رویکرد، غربشناسی متفاوت از غربشناسی و غربپرستی دیگران بوده است. دیگر فرق بنیادین در میان این دو رویکرد به غرب، به مبانی و منابع غربشناختی در این دو سو برمیگردد که روشنفکران در فهم غرب از خود غرب و دانشهای غربی مدد گرفته و به نوعی از پارادوکس و تناقض درافتادهاند، لیکن عالمان دینی با تکیه بر منابع غیر غربی و رویکرد وحیانی و قرآنی به این شناخت دست یازیدهاند. این مقدار از تفاوتها در گفتمان عالمان دینی و اندیشمندان روشنفکر در مواجهه با غرب، دلیل و توجیهی است بر اینکه غربشناسی علمای دین بیش از پیش مورد توجه و تحلیل اهل فکر و تحقیق قرار بگیرد.
اثر حاضر که حاصل سالها تلاش محقق و فاضل ارجمند دکتر احمد رهدار است، برخاسته از چنین جرئت و جسارتی بوده تا نگاههای جامد روشنفکری را به دیدۀ شک نگریسته و در پی بازخوانی متفاوت از تاریخ غربشناسی در دنیای اسلام برآید. سترگی این تلاش هرگز به معنای بی نقص بودن این کار – که در نوع خود هم نخستین است – نیست. ویژگی بارز این نوشته، جرأت نگرش متفاوت به غرب و شکستن ساختارهای کلیشهای و غربی در غربشناسی است که ذهنیت فکری و فرهنگی ما را بیمار و عقیم ساخته است. شک نباید کرد که چنین اثراتی که درصدد کشف علل عقبماندگی ما از « خود »، و نه از « غرب »، بوده، و تلاش میکنند راههای نیل به سنت غنی فرهنگیمان را بازیابند، از ضروریات یک فرهنگ زنده و یک فکر مستقل و متکی به خود است. تلاش « گروه مطالعات اسلام و غرب » در این باره بر همین سیاست تمرکز یافته است تا بتوان با نگرشهای نوین، راه را برای شناخت متفاوت از غرب از یک سو، و شناخت متفاوت از « خود » از سوی دیگر هموار کند روابط از هم گسیخته و درهم ریخته هویت اسلامی در نسبت با دیگربود غربی را سامان دهد و راههای تعریف و تحقق هویت توحیدی در جامعه مندرس مدرن را هموار نماید.
لازم است صمیمانه از حجهالاسلام والمسلمین آقای دکتر داوود مهدویزادگان که در ارزیابی این مجموعه، ما را همراهی کردند و پیشنهادات مؤثری را متذکر شدند تشکر کنم. از مجموعه اعضای شورای علمی گروه، حجج اسلام آقایان دکتر مجتبی عبدخدایی، دکتر محمدتقی کرمی، دکتر رضا خراسانی، دکتر ذبیحالله نعیمیان، دکتر مهدی امیدی و دکتر مصطفی جمالی نیز تشکر میکنم که با دقت نظرشان مؤلف محترم را یاری کرده و در اتقان کار ایشان تلاش نمودند. همینطور از سرکار خانم دکتر راضیه زارعی که در مرحله نهایی با دقت به کنترل این مجموعه حجیم پرداخته و فهرست نمایه را از آن استخراج کردند سپاسگزارم. از تلاش آقایان یاسر عسگری و محسن محمدی ( کارشناسان پیشین گروه ) و رسول نوروزی ( کارشناسی فعلی گروه ) نیز که با پیگیریهای مکرر، انجام بههنگام کار را ممکن ساختند قدردانی میکنم.
در نهایت از ریاست وقت پژوهشگاه حجهالاسلام و المسملین آقای احمد مبلغی و ریاست محترم پژوهشگاه حجهالاسلام و المسلمین توسلی سپاسگزارم که از همراهی گروه مطالعات اسلام و غرب و رخصت برای انجام پژوهشهای نوین و بلند مدت دریغ نکردند و همچنین تشکر می کنم از آقای یدالله جنتی مسئول محترم نشر که تلاش چندساله این گروه و محقق ارجمند را با حسن تدبیرشان به ثمر نشاندند و آن را به شکل مناسب در اختیار مخاطبان و محققان قرار دادند.
سخن مؤلف
تأمل درباره « تاریخ »، هم ضروری و هم مشکل است؛ ضروری، چون سند هویت قوم و مشکل، چون ذوابعاد میباشد. از سوی دیگر « تاریخ معاصر » هر چند نزدیک به زمان تحلیل میباشد که خود، امر تحلیل را سهل و عمومی میکند، اما از آنجا که بسیاری از اسناد و شواهد آن هنوز کشف نشدهاند، نباید انتظار داشت که فهم درست وکامل آن به راحتی محقق شود. از طرف دیگر، درک شایسته « تاریخ دیانت معاصر » در عصر انزوا و خانهنشینی دین و حاکمیت رقبای آن، به ضمیمه تلاش آگاهانه و مضاعفی که غرب – جدیترین رقیب خارجیاش – برای تحریف و حذف آن انجام داده، از صعوبت مضاعفی برخوردار است.
در تاریخ معاصر ایران، دیانت و ملیت از چنان پیوند و ارتباطی برخوردار بودهاند که تبیین هر کدام از این دو مؤلفه بدون توجه به دیگری غیر ممکن است، از اینرو به درستی میتوان تأکید کرد که در ایران معاصر، تاریخ دیانت، همان تاریخ ملیت و تاریخ ملیت، همان تاریخ دیانت است. چنین درکی از پیوند دیانت و ملیت به معنای ناکافی بودن درکهای تفکیکی از این دو مفهوم در تحلیل تاریخ معاصر ایران است. بر این اساس، اگر تاریخ معاصر ایران را تاریخ دیانت معاصر آن بدانیم، همه تحولات آن را باید بر اساس و ملاکِ قرب و بُعدی که با جریان محوری دیانت برقرار میکنند، مورد ارزیابی قرار داد.
در تاریخنگاری معاصر ایران، دو رویکرد کلی مشهود است که بر اساس یکی از آنها، دین و مناسبات آن با ترازوی مصالح عرفی و بر اساس دیگری، مصالح عرفی با ترازوی دین سنجیده میشوند. متأسفانه رویکرد نخست از کثرت و رواج بیشتری نسبت به رویکرد دوم برخوردار میباشد و بدتر اینکه همین کثرت و رواج در مراحل متأخر دلیل صحت و حقانیت نیز تلقی شده است. نوشتار حاضر با اتخاذ موضع رویکرد دوم رقم خورده است، رویکردی که به رغم قوی بودن جریان دیانت در تاریخ معاصر ایران، متأسفانه از نوعی مهجوریت رنج میبرد؛ از همینرو در برخی از موارد آگاهانه تلاش شده تا به جای گزارش یا تحلیل نویسنده، متن نصوص تاریخی مربوط به جریان دینی در معرض دید خوانندگان قرار بگیرد. ارتباط خوانندگان با صریح نصوص تاریخی مربوط به جریان دینی باعث قضاوت شفافتر و اطمینانبخشتر آنها درباره این جریان خواهد شد.
در کتابها و نوشتههایی نیز که درباره روحانیت شیعه نوشته میشود دو رویکرد کلی وجود دارد که بر اساس یکی از آنها، موضوع بحث، یک روحانی یا یک خاندان روحانی است که نویسنده تلاش میکند به مدح یا ذم ( خدمت یا خیانت ) آن بپردازد و بر اساس دیگری، هر چند موضوع بحث، یک روحانی یا یک خاندان روحانی است، اما هدف بحث، اثبات خدمت یا خیانت در خط روحانیت است. نوشتار حاضر با رویکرد دوم نوشته شده است، رویکردی که با منطقی پیشینی برشی به تاریخ معاصر زده و از قِبَل آن در صدد اثبات خدمت جریان روحانیت شیعه به تاریخ و اندیشه معاصر ایرانی است.
توجه به نقش محوری جریان دین در تحولات تاریخ معاصر ایران را بیش از همه مدیون دو استاد گرانقدر، حجتالاسلام و المسلمین دکتر علی ابوالحسنی ( منذر ) و دکتر موسی نجفی بودهام، همچنان که از نظارت و ارزیابی دیگر اساتید گرانقدر از جمله حجتالاسلام و المسلمین دکتر داوود مهدویزادگان، حجتالاسلام و المسلمین دکتر نجف لکزایی، دکتر محمد علی فتحاللهی و دکتر مظفر نامدار نیز برخوردار بودهام. کمکهای مشورتی اعضای محترم « گروه تاریخ و اندیشه معاصر » مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ( قم )، حجج اسلام دکتر ذبیحالله نعیمیان، دکتر مهدی ابوطالبی، دکتر ابوذر مظاهری، دکتر رضا رمضاننرگسی، دکتر عبد الرسول یعقوبی و دکتر علیرضا جواد زاده و نیز اعضای محترم « گروه مطالعات اسلام و غرب » پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، حجج اسلام آقایان حبیبالله بابایی ( مدیر گروه )، دکتر مهدی امیدی، دکتر مصطفی جمالی، دکتر مجتبی عبد خدایی، دکتر محمد تقی کرمی و دکتر رضا خراسانی و نیز مشورتهای موردی برخی دوستان از جمله دکتر مجتبی زارعی، دکتر فاطمه براتلو و دکتر علیاکبر جباری بیشک در غنای این نوشته تأثیر بسزا داشتهاند که از همه این اساتید و دوستان عزیز تقدیر و تشکر میکنم. نهایتاً از حضرت آیهالله مصباح یزدی که زمینه تحصیل در بستری شایسته و مناسب، از حجتالاسلام و المسلمین استاد سید محمد مهدی میرباقری که زمینه آشنایی با اندیشههای فرهنگستان علوم اسلامی، از حجتالاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی که زمینه ورود و اندیشیدن در گروه مطالعات اسلام و غرب و از همسرم که با تحمل بار زندگی فرصت مطالعه و اندیشه را برای اینجانب مهیا کردهاند، تشکر ویژه دارم.
تحلیل پانصد سال حضور همه جانبه روحانیت شیعه به مثابه نمایندگان عنصر ایرانی، حتی در کتابی با حجم بالغ بر هزار صفحه، صعب و مشکل است و اقدام صورت گرفته در بهترین شرایط، تنها میتواند برشی خاص و ناقص بر این تاریخ حجیم باشد. از محققان و نویسندگان معاصر انتظار میرود تا با زاویه دید جدیدی که بهویژه، انقلاب اسلامی در اختیار ما قرار داده، با بازنگری در تاریخ معاصر، نسبت شایسته و بایسته ما با غرب را تئوریپردازی کنند.
احمد رهدار