728 x 90
728 x 90

آیین عرفی: جستارهایی انتقادی در بنیادهای سکولاریسم

DMHOME_S04_0172_1 (1).jpg
آیین عرفی: جستارهایی انتقادی در بنیادهای سکولاریسم
انتشارات
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ,
لینک خرید
---
زبان محتوا
فارسی , ...
DMHOME_S05_0333 (1).jpg
معرفی اجمالی :

نگرش ترویجی در تفسیر، تبیین و یا نقد «سکولاریسم» و فروکاستن آن به مقوله ای سطحی و سیاسی، نه تنها پهنای پرسشِ «دین و زندگی» را از دیده ها دور نگاه داشته، بلکه خود، زمینه­های فرهنگ عرفی (سکولار) را در متن زندگی دینداران هموار نموده و زیست اسلامی را حتی در جمع مسلمانان مهجور گذاشته است. امروزه با اوج گیری نهضت های بیداری دینی در سرتاسر جهان و همزمان با بروز چالش های جدید تر فراروی تمدن مدرن، بار دیگر بازخوانی سکولاریته به ضرورتی عینی و نظری تبدیل شده است و حتی متفکران مغرب زمین که پیش تر نیاز چندانی به جستجوی چند و چون آن نمی دیدند، هم اکنون بیش از پیش بدین عرصه پرداخته اند. در این راستا، پژوهشگران گروه مطالعات اسلام و غرب بر آن شدند تا با واکاوی بیشتر در درون مایه ای این پدیدۀ مدرن (سکولاریته)، تصویر دقیق تری از گوهر و قلمرو وسیع سکولاریسم و مدعیات آن فراروی محققان نکته سنج قرار دهند و راهی فرا روی تأمل بیشتر در این باب بگشایند که سکولاریسم نه تنها یک اندیشۀ سر زنده در کل جهان است بلکه یک الگوی حیات عینی است که حتی به زعم بسیاری تنها گونۀ زیست انسان در دنیای ماست. در واقع، تلاش پژوهشگران مجموعۀ حاضر آن بوده تا با مطالعه در ابعاد مختلف معرفتی، اجتماعی، اخلاقی و معنوی، ریشه ها و نشانه های آیین دنیویِ «سکولاریسم» را در ساحت های نظری معلوم نموده، کاستی ها و پیامدهای آن را در حیات عینیِ جامعۀ دینداران برجسته سازند. بنابراین، کتاب «آئین عرفی» را می وان پژوهشی انتقادی نامید که می کوشد در چالش میان دین مداری و دنیاگروی خود را از وضعیت انفعالی رها ساخته و گفته ها و شنیده های مربوط به «سکولاریسم» را از نو فهم و نقد نماید. برنامه‏ ریزی برای عملی کردن این طرح در مجامع آکادمیک، که شامل نقد جوانب مختلف علم غربی و بسترسازی علمی و فلسفی و مابعدالطبیعی برای ایجاد علم مقدس است، خود امر مستقلی است که نصر در این زمینه نیز فعالیت‏هایی داشته است. او زمانی که رئیس انجمن حکمت و فلسفه‏ ایران و نیز رئیس مهم‌ترین دانشگاه علمی و صنعتی کشور ـ آریامهر سابق/ شریف فعلی ـ بود از ایوان ایلیچ، منتقد سرشناس تکنولوژی و تمدن صنعتی غرب، برای بیان دیدگاه‌هایش در مراکز علمی ایران و از جمله دانشگاه صنعتی شریف دعوت کرد. نصر از نخستین کسانی است که در ایران فلسفه‏ علم و تاریخ علم را به طور جدی طرح کرد، تا جایی که دانشگاه صنعتی شریف ـ که او روزگاری ریاست آن را به عهده داشت ـ پس از انقلاب اولین مؤسسه‏ آموزش عالی بود که رشته‏ فلسفه‏ علم را دایر کرد. نصر در برنامه‏های دانشگاه صنعتی شریف، دروس انتقادی به علم و فناوری را گنجانده بود و در سلسله انتشارات آن، مجموعه کتاب‏هایی تحت عنوان «مباحث نظری علوم» را در جهت فهم و نقد مبانی علوم غربی منتشر می‏کرد. مباحث وی در کشورهای اسلامی و برنامه‏ریزی‏های آکادمیک آنها تأثیر فراوانی داشته است. در این باره می‏توان به آثار عثمان بکار، فیلسوف مالزیایی و از شاگردان نصر اشاره کرد که اخیراً به فارسی نیز ترجمه شده‏اند. او در این دو کتاب به تعمیم اندیشه‏های نصر و به‏ کار بستن آنها در زمینه‏هایی خاص پرداخته، و خود نصر بر یکی از آنها مقدمه‏ای هم نگاشته است. حتی زمینه‏ای مانند معماری هم از تأثیر اندیشه‏های نصر دور نمانده است. شاید نتوان معماری را شاخه‏ای از «علم» به معنایی که در این نوشتار تعریف کردیم دانست و معمولاً جزو هنرها طبقه‏بندی می‏شود، اما معماری با علم هم پیوند وثیقی دارد. نصر همان‌گونه که در پی ایجاد علوم دینی و مقدس است، سال‏هاست که بر اهمیت معماری مقدس و دینی هم تأکید می‏ورزد و در آثار خود به اصول معماری قدسی و اسلامی نیز پرداخته است. تأثیر اندیشه‏های نصر بر معماری را می‏توان در کتاب حسِ وحدت تألیف نادر اردلان و لاله بختیار دید. این کتاب در باب اصول معماری سنتی ایرانی ـ اسلامی و تجلی وحدت ـ به عنوان محوری‏ترین عنصر اسلامی ـ در عرصه‏های مختلف این معماری نوشته شده و با مقدمه‏ای از نصر به چاپ رسیده است. تأثیر مباحث نصر در کشورهای غربی و اسلامی بیش از این است که در این فصل بیان شد و کتاب‏های او به بیشتر زبان‏های اروپایی و اسلامی ترجمه شده است. او در شرح زندگی علمی خودش به تأثیراتی که مباحث او در کشورهای غربی و مسلمان و نیز بر روی اندیشمندان مختلف و دانشجویانش داشته است اشاراتی می‏کند. به نظر نصر، با توجه به نقائص، محدودیت‌ها و پیامدهای ناگوار علوم جدید غربی، علم مقدس نه تنها ممکن و مطلوب است، بلکه نیاز به آن آن‌قدر ضروری است که در غیاب آن، جایگزین‏های دروغین آن در غرب به صحنه آمده‏اند. امروزه در افق فکری غرب معاصر، پس از چندین قرن می‏توان از علوم مقدس دم زد و مأوایی برای آنها یافت و در این راه، احیا دوباره معنویت و امر قدسی بستر مناسبی برای این علوم فراهم خواهد کرد. در جوامع اسلامی نیز علی‏رغم اینکه در مورد علم دینی و مواجهه با علم غربی هنوز راه حل نهایی که مورد اتفاق همه‏ جریان‏های فکری اسلامی باشد، حاصل نشده است،اما اکنون این بحث با جدیت دنبال می‏شود و ثمرات نیکویی در شناخت بیشتر علم غربی، لزوم نقادی آن و نیز توجه مسلمانان به علوم سنتی خودشان داشته است.

معرفی کتاب

سخنی با خواننده

 

آنچه در گروه «مطالعات اسلام و غرب» در باره سکولاریسم مورد تاکید و توجه بوده، نگاهی فراگیر به سکولاریسم و ابعاد مختلف معرفت‌شناختی، جامعه‌شناختی، الهیاتی و اخلاقی آن بوده است. در این گروه مجموعه‌ای از پژوهشگران در رشته‌های مختلف جامعه‌شناسی، علوم سیاسی، فلسفه، اخلاق، الهیات و عرفان، در مبانی فکری سکولاریسم مطالعه نموده و آنگاه درباره ماهیت، مختصات، و کاستی‏های آن به گفتگو نشستند و سرانجام اثر حاضر را تألیف و تدوین نمودند. این مجموعه چهار سال پیش به پیشنهاد حجت‏الاسلام والمسلمین دکتر محمدتقی سبحانی شکل گرفت و با کوشش و پیگیری‌های دکتر مهدی امیدی به انجام رسید. در گام نخست از این پروژه، ابعاد مختلف سکولاریسم و موضوعات مرتبط با آن، احصاء شده و پژوهش در هر یک از آنها به محقق در همان زمینه واگذار گردید. آنگاه صورت‌بندی هر یک از این مقالات از نقطه آغاز تا پایان، در فرآیندی جمعی و میان‌رشته‌ای انجام یافت. این فرآیند با طرح مجموعه مباحث‌ دکتر سبحانی در باره سکولاریسم و ابعاد معنایی و مبنایی آن تعمیق یافت. آن‏گاه همکاری ایشان در ارزیابی تک تک مقالات نکات جدید و دقیقی را در میان هریک از مقالات بوجود آورد.

به رغم دقت‌ها و تلاش‌های پیاپی، باید اذعان کرد که این مجموعه درآمدی بیش نیست تا شاید بتوان ابعاد گسترده و ناآشنای «سکولاریسم» را در ایرانِ امروز، که در آن فکر ترجمه‌ای در موضوعات مدرن بر تألیفات نظری غلبه یافته است، شناخت و پرسش‌هایی را در مورد نسبت میان دین و زندگی اصطیاد نمود. روشن است که انجام و پایان این پروژه به ویژه آنجا که سخن از «روش سکولار»، «عقلانیت سکولار» و یا «علم سکولار» به میان می‌آید کاری است بس سترگ که به تفکر و تجربه کافی نیازمند است و این شدنی نیست مگر با نقد و مشارکت اهل فضل و اندیشه تا کاستی‌ها در این رویکرد برطرف شده و راه‌های نرفته در فهم و نقد سکولاریسم هموار گردد.

برخود فرض می‌دانم ابتدا از دکتر محمد تقی سبحانی و همکاری‌های متواضعانه ایشان با این مجموعه قدردانی کرده و تأییدات وی را از خدای متعال طلب نمایم. همین‌طور از دکتر مهدی امیدی، دبیر علمی این مجموعه نیز تشکر می‌کنم که علاوه بر نوشتن مقاله «روش سکولار»، در برگزاری گفت‌وگوهای علمی و پیگیری مقالات از هریک از محققان، تلاش نمودند. با این همه اگر نبود صبر و سعه علمی حجج اسلام محمد سربخشی، امان‏الله فصیحی، محمدجواد محسنی و آقای سید علیرضا صالحی (محققان و نویسندگان مقالات این مجموعه) ـ که در جلسات علمی و مذاکرات انتقادی شرکت جسته، و بارها به اصلاح و تکمیل نوشته خود پرداختند ـ این کار به ثمر نمی‌نشست. همین‌طور از پیگیری‌های دکتر مجتبی عبدخدایی برای تکمیل این مجموعه چه در دوره مدیریت‌شان (سالهای ۸۸ـ۸۶) و چه بعد از آن، قدردانی می‌کنم. از ویراستار محترم آقای محمد اسماعیل نباتیان نیز که ویرایش این مجموعه را، علیرغم مشغله فراوان قبول کرده و آن را به‏موقع به انجام رساندند، و همین‌طور حجت‏الاسلام محسن محمدی و آقای یاسر عسگری، کارشناسان پیشین گروه مطالعات اسلام و غرب و آقای رسول نوروزی فیروز کارشناس فعلی گروه، که در مراحل مختلف اجرای این طرح، همراه آن بوده و در آماده‏سازی آن برای نشر نیز با حوصله و دقت، به بازبینی و کنترل نهایی پرداختند، کمال تشکر را دارم.

در نهایت سپاسگزارم از همراهی و همکاری پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، به ویژه ریاست محترم آن، حجت‏الاسلام والمسلمین جناب آقای احمد مبلغی و مدیریت محترم نشر، آقای یداله جنتی که در نشر این مجموعه از قبول پیشنهادات دریغ نکردند.

حبیب‏الله بابایی

مدیرگروه مطالعات اسلام و غرب

 

مقدمه

 

سکولاریسم امروزه نامی بس آشناست، هم برای غرب‌نشینان که از اساس این مفهوم را ساخته‌اند و سالیان دراز با الزامات و پیامدهای آن زیسته‌اند و هم برای کسانی که در سرزمین‌های دیگر شاهد حضور سهمگین و سنت‌شکنانه مدنیت مدرن بوده‌اند. این مفهوم که گاه برای معرفی یک جنبش اصلاح‌گرایانه و گاه برای اشاره به یک رهیافت فلسفی و بعضاً الحادی و غالباً به عنوان یک الگوی مدیریت سیاسی به کار رفته است، با گذشت زمان هنوز هم دارای ابهام‌ها و تیرگی‌های چندی است. این خلط و ابهام نه تنها در ادبیات شرقی به چشم می‌آید، بلکه حتی در بین اروپاییان هم دیده می‌شود.

اگر بخواهیم به ریشه‌های این بدفهمی‌ها اشاره کنیم سخن به درازا می‌کشد و از مقصود دور می‌مانیم. مهم این است که نخست بدانیم چنین کاربردهای نادرستی وجود دارد و سپس بیاندیشیم که این کج‌تابی تنها در سطح زبان و ذهن نمانده و ‌ای بسا راه اندیشه‌ورزی ما را تا اندازه بسیاری به بیراهه و کج‌راهه کشانده است و در نهایت، اگر نیک بنگریم که این موضوع صرفاً یک مسئله آکادمیک و نظرپردازانه نیست، بلکه با حیات روزمره و این‌جهانی ما پیوندی نزدیک و پایاپای دارد، کم‌کم ماجرای معنا و ماهیت سکولاریسم از یک مسئله عینی و سرنوشت‌ساز سر می‌گشاید که به سادگی از آن نمی‌توان گذشت.

حقیقت آن است که واژه سکولاریسم همانند بسیاری از کلمات کلیدی دنیای مدرن، از تاریخچه‌ای پیچیده و پرفراز و فرود برخوردار است. سال‌ها پیش از آنکه واژه سکولاریسم ساخته و پرداخته گردد و در زبان اروپاییان رواج یابد، ماهیت و مصداق آن در بستر تفکر مغرب زمین ظهور یافته بود و در دنیای واقعی و زندگی اجتماعی مردم، حضوری پررنگ داشت. این کلمه در میانه قرن نوزدهم و در سرزمین بریتانیا، یعنی درست همان جا که نخستین جوانه‌های انقلاب صنعتی به عنوان مهم‌ترین دستاورد تمدن سکولار به بار نشست، پدیدار گشت. آن هنگام، بحران‌های درونی دنیای مدرن یکی پس از دیگری سر برمی‌آورد و آرمان‌های بلند و رؤیایی عصر روشنگری را به محک آزمون می‌گرفت. باری، معمولاً چنین شرایط و لحظه‌هایی است که بانیان و هواخواهان یک آرمان را برای فهم دقیق‌تر موضوع به تکاپو می‌کشاند و تنسیق‌های جامع‌تر و واقع‌گرایانه‌تر از آرمان‌ها می‌طلبد. این نکته همان چیزی بود که در انگلستان قرن نوزدهم رخ داد و در آن میانه «سکولاریسم» به عنوان گزینه‌ای برای تفسیر همه آن چیزی که انسان جدید در طول دو قرن گذشته از خود و دنیای خویش می‌خواست معرفی شد.

شاید اولین بار که جورج هالیواک (Georg Jacob Halyoake) این اصطلاح را در حدود سال ۱۸۴۶م پیش نهاد، کمتر کسی باور می‌کرد که تنها با گذشت چند دهه، به یکی از مهم‌ترین واژگان تفسیری در عرصه غرب‌شناسی تبدیل خواهد شد. طرفه آنکه او خود تا حدودی می‌دانست که این واژه تا چه اندازه دستخوش بدفهمی خواهد بود و از این رو، در آثار متعددی که در این باره نوشت، به تحدید و تنسیق آن همت گماشت.

هالیواک برای تمایزگذاری و تأکید بر ویژگی‌های اختصاصی این معنا از تعبیر «سکولاریسم انگلیسی» (English Secularism) استفاده کرد و حتی آن را نام یکی از مهم‌ترین کتاب‌های خود در این موضوع نهاد.او به درستی توضیح داد که سکولاریسم بیش و پیش از هر چیز، به یک نگرش و رویکرد اشاره می‌کند و در پی اشاره به مهم‌ترین عنصری است که دوره جدید حیات غربی را از گذشته آن متمایز می‌کند؛ البته او به این نکته هم اشاره می‌کرد که سکولاریسم یک «نظام اخلاقی» به معنای وسیع آن است که انسان مدرن را در همه پهنای حیات این‌جهانی راه می‌نماید.

درست است که هالیواک و همفکرانش در آن زمان بر مقوله «آزادی» (Liberty) به عنوان مهم‌ترین دستاورد دوره مدرن که باید سخت آن را پاس داشت، تأکید می‌کردند، اما آشکارا این را هم در بستر عام سکولاریسم تلقی کرده، آزادی را شاخص و معیار عینی برای آن می‌دانستند. حاصل و عصاره تعریفی که هالیواک برای بیان مقصود خویش از این اصطلاح پیش می‌نهاد، اداره و سامان‌بخشی به حیات جمعی بشر، تنها با استمداد و استناد به ابزارها و تجربه‌های این زندگی و پرهیز از پیش کشیدن و توسل به ابزارها و مرجعیت‌های فرامادی و فراطبیعی بود. اینکه برخی گفته‌اند دوره مدرن برای نخستین بار به صراحت، کوس استقلال از خداوند را فریاد زد، در حقیقت اشاره به همین تلقی از تمدن مدرن داشتند.

هالیواک در مقالات و پاسخ‌نامه‌هایی که به نقدهای دیگران نوشت، بارها تصریح و تکرار کرد که تنها در سایه چنین گستره و عمق معنایی است که می‌توان از تازگی اندیشه سکولاریسم و اهمیت آن در شکل بخشیدن به دوره جدیدی از تاریخ بشر آگاه شد.

در همین زمان، بلکه بسی پیش‌تر، در فرانسه نیز جنبشی درگرفت که عمل‌گرایانه‌تر به ارزش‌های دوره جدید و عصر روشنگری می‌نگریست و از آنجا که کلیسا و روحانیون را بزرگ‌ترین مانع بر سر راه خود می‌دید، کمر به حذف کلیسا از قدرت سیاسی بست و اندیشه «جدایی دین از دولت» را به عنوان بهترین راهکار عملی برای پیشبرد اهداف جامعه مدرن مطرح کرد. این ایده که به تدریج نام لائیسیته به خود گرفت، اساساً به بنیادهای فلسفی و اخلاقی نمی‌اندیشید و شاید هنوز به آن سطح از درک و تأمل در مورد ماهیت تمدن مدرن نرسیده بود. لاییک‌های فرانسه بر این باور بودند که با این تدبیر، ارزش‌های جدید که همسو با طبیعت بشر و در راستای برآوردن بیشتر مطالبات مادی آنان است، در عرصه‌های سیاسی، فرهنگی و اقتصادی به راحتی مجال بروز می‌یابد و تمدن جدید بی‌هیچ دشواری راه خویش را تا رسیدن به همه آرمان‌های روشنگری هموار می‌کند.

البته انگلستان از سده‌های دورتر، با این مانع (کلیسا یا نهاد دین) به گونه دیگری برخورد کرده بود. این کشور با دولتی کردن کلیسای خود و واسپاری مسئولیت نهاد کلیسا به شخص پادشاه، عملاً کارکرد نهاد دین را با برنامه دولت، هماهنگ ساخته بود. برای هالیواک و همفکرانش، اساساً مسئله‌ای به نام جداسازی دین و دولت، معنا و مفهومی نداشت و شاید چنین شعاری یک پسرفت به شمار می‌رفت. اما کلیسای کاتولیک فرانسه به دلیل وابستگی به واتیکان و پاپ، عملاً رویاروی دولت مدرن صف‌آرایی می‌کرد و گاه و بیگاه با ارزش‌های مادی آن سر ناسازگاری می‌نهاد. به گفته برخی از جامعه‌شناسان، انگلستان در سایه فقدان یک نهاد متمرکز دینی بود که پیش‌تر از فرانسه و آلمان، راه انقلاب صنعتی را گشود و به الگویی برای دیگر کشورها تبدیل گردید؛ اما دقیقاً در همین کشور (موطن رشد عینی مدرنیته)

نیاز به طرح سکولاریسم به عنوان جوهره مدرنیته خودنمایی کرد. متفکران و نخبگان سیاسی انگلستان به درستی پی بردند که آنچه ارزش‌های دوره جدید را تهدید می‌کند نه یک نهاد دینی، بلکه اندیشه‌های معارض و منظومه‌های ارزشی ناهمسو با ساخت و بافت تمدن مدرن بود. در نتیجه، آنچه می‌تواند در عمل پایایی و پویایی این تمدن را تضمین کند نه صرفاً کنار نهادن صاحب‌منصبان روحانی، بلکه دور داشتن دین از هرگونه دخالت مؤثر و تعیین‌کننده در حیات جمعی بشر بود. در حقیقت تنها با انتقال مرجعیت معرفتی از دین به فهم عرفی وعادی بشر است که می‌توان به راه هموار مدیریت اجتماعی برای تأمین بیشترین خواسته‌های این‌جهانی انسان امید بست و ارزش‌هایی چون آزادی، رفاه و تمتع نفس را در سایه خوداتکایی به امکانات و تجربه‌های این‌جهانی بشر به طور کامل تحقق بخشید.

آری، سکولاریسم انگلیسی با این اندیشه برتر نسبت به رقیب خویش ـ یعنی لائیسیته ـ پا به عرصه گذاشت و الگویی دقیق‌تر برای تفسیر و تضمین تمدن مدرن پیشنهاد نمود؛ اما با این حال، چنان‌که اشاره شد، سکولاریسم در محافل سیاسی و فرهنگی بیش از آنکه با معنای حقیقی خویش شناخته شود، با لائیسیسم هم‌معنا انگاشته شد. این کژتابی سبب گشت تا تلاش هالیواک و پیروان او در معرفی جوهره غرب جدید، همچنان در پرده ابهام بماند و اقتضائات عملی و عینی بر مبانی و ارزش‌های اساسی آن سایه افکند.

امروزه با اوج‌گیری نهضت‌های بیداری دینی در سرتاسر جهان و همزمان با بروز چالش‌های جدیدتر فراروی تمدن مدرن، بار دیگر بازخوانی سکولاریته به ضرورتی عینی و نظری تبدیل شده است و حتی متفکران مغرب زمین که پیش‌تر نیاز چندانی به جستجوی چند و چون آن نمی‌دیدند، هم اکنون بیش از پیش بدین عرصه پرداخته‌اند.

شایان ذکر است که سکولاریسم از آغاز با دو قرائت رقیب پا به میدان گذاشت و اینک نیز هر دو گرایش کم و بیش با همان شدت و حدت در صحنه حضور دارند: در یک تفسیر که آن را قرائت نرم یا حداقلی می‌خوانند، سکولاریسم تنها خواهان توسل به مرجعیت‌های انسانی و عقلانی در پی‌ریزی این‌جهانی است و از اتکای به دین به عنوان مرجع نهایی در تصمیم‌‌سازی‌ها و تصمیم‌‌گیری‌ها پرهیز می‌دهد؛ از دیگر سو، در قرائتی متفاوت و نه لزوماً متضاد، تنها در پناه حذف دین و روی آوردن به الحاد (atheism) یا دست‌کم، لاادری‌گری (agnosticism) است که می‌توان به ارزش‌های این‌جهانی بیرون از اقتدار و مرجعیت دین دست یافت (قرائت سخت و حداکثری). این دیدگاه اخیر را دوست و همکار دیرین هالیواک یعنی چارلز برادلاف (Charles Bradlaugh) مطرح کرد و با او، به مجادلات پر شور کلامی و قلمی پرداخت. به نظر می‌رسد که این دو تلقی در جوهره سکولاریسم تفاوتی ایجاد نمی‌کند و هالیواک نیز با ظرافت این نکته را به دوست خود یادآور می‌شود و او را از اصرار بر این نکته که می‌تواند متدینان را به پروژه سکولاریسم بدبین کند، برحذر می‌دارد.

در واقع، آنچه سکولاریسم را از سایر اندیشه‌ها و رویکردها ممتاز و متمایز می‌کند، بنیادها و اصول اساسی است که حیات و مرگ سکولاریسم در گرو آنهاست. متأسفانه به دلیل همان ساده‌سازی‌ها که رخ داد، تاکنون در این دسته از اصول به درستی بررسی نشده است و غالباً در اطراف آن به اجمال‌گویی پرداخته‌اند. البته در دهه‌های اخیر شاهد شروع پژوهش‌های تازه‌ای‌، هر چند اندک، در این عرصه هستیم که نویدبخش شرایط متفاوتی در این زمینه است.

در کشور ما و تا آنجا که اطلاع داریم در کشورهای شرقی همچون ترکیه و هند، هنوز هم همان ادبیات لائیسیته به نام سکولاریسم تبلیغ می‌شود و بنیادهای سکولاریسم مورد توجه نیست.

مجموعه حاضر در پی آن است که با واکاوی بیشتر در درون مایه‌های این پدیده مدرن، تصویر دقیق‌تری از گوهر و قلمرو وسیع سکولاریسم و مدعیات آن را فراروی محققان نکته‌سنج قرار دهد و راهی فراروی تأمل بیشتر در این باب بگشاید که این اندیشه نه تنها یک اندیشه سرزنده و فعال در کل کره خاکی است، بلکه یک الگوی حیات عینی است که حتی به زعم بسیاری تنها گونه زیست انسانی در دنیای ماست.

هر چند مقالات این مجموعه هر کدام مستقل از دیگری است و تنها آرای نویسنده آن را بازتاب می‌دهد، اما این نکته را هم به صورت مشترک القا می‌کند که باید سکولاریسم را دریک پهنای وسیع‌تر و گسترده‌تر به وسعت همه ابعاد حیات انسانی فهمید. خواننده محترم با مطالعه این مقالات به خوبی در می‌یابد که پارادایمی به نام سکولاریته تنها با عرصه سیاست و حقوق درگیر نیست، بلکه با گذشتن از مرزهای حیات جمعی، به عمیق‌ترین لایه‌های شخصیت فردی پا می‌گذارد و برای عقلانیت، اخلاق و سلوک انسانی هم نسخه می‌پیچد. پارادایم سکولار حتی پنهان‌ترین و شخصی‌ترین مسئله انسانی یعنی معنویت (spirituality) را هم رها نمی‌سازد و برای مقولاتی چون هویت، اصالت و معنای زندگی هم بدیل‌های غیر‌دینی می‌آفریند.

از اینجا درمی‌یابیم که توصیه‌های هالیواک به دوستان پرشور خود که بر الحاداندیشی در چارچوب سکولاریسم اصرار داشتند بیراهه نبود؛ او با لحنی که تنها نکته‌دانان درمی‌یافتند خاطرنشان می‌کرد که با تحقق تام و تمام سکولاریسم، آنها خواهند دید آرمان‌ها و ارزش‌های آنان نیز به خوبی جامه عمل می‌پوشد و نیازی به طرح آشکار ایدئولوژی الحاد نیست.

اگر پژوهشگران جوان و پرمایه این مجموعه توانسته باشند این ایده را پر رنگ سازند که ادبیات پژوهش درباره سکولاریسم را باید ارتقا بخشید و نگاهی دیگر به این عرصه انداخت، خود کاری بس بزرگ و ستودنی است. این گونه آثار، اگر کاستی‌هایی هم داشته باشد از نوشته‌های تکراری که هر از چندی در قالب پژوهشی جدید در عرصه سکولاریسم رخ می‌نماید، ارزشمندتر است. این مقالات تا اندازه‌ای ما را متقاعد می‌سازد که نسل نو بنا دارد در این عرصه از سیاسی‌انگاری یا واگویی گفته‌های پیشینیان فراتر رود و به مرزهای تازه‌ای از غرب‌شناسی دست یابد. امیدواریم که این امیدها روزگاری نه چندان دور به منصه ظهور برسد.

محمدتقی سبحانی