این کتاب مختصر در 6 فصل ساختارها و روشها و نیز مؤلفههای بنیادین تمدنشناسی را با استدلالها و تحلیلهای روشمند ارائه میدهد و تلاش میکند مبحث تمدنشناسی را به عنوان بستر و زمینه شناخت فرهنگ و تمدن غرب در حوزه علوم اجتماعی تثبیت نماید. در مفهومشناسی بحث تمدن از اشتراکها و تفاوتهای دیدگاهها در تفسیر تمدن و تمدن غربی و مفهوم فرهنگ بحث شده و مبانی معرفتشناختی تمدن از دیدگاه متفکران غربی بررسی شده است. این تحلیل با مروری بر اندیشههای تمدنشناسان در باب مفهوم، ماهیت، قلمرو و روش مطالعات تمدنی زمینهای برای مطالعات اسلام و غرب نیز فراهم ساخته است.
به رغم تلاشهای تمدنشناسانه و مطالعات تمدنی که در نیمه دوم از قرن بیستم در دنیای اسلام ( بویژه دنیای عرب ) توسط اندیشمندان متعددی همچون علال الفاسی، محمد قطب، قسطنطنین زریق، حسن حنفی، و مالک بن نبی صورت گرفت، حوزه تمدنشناسی همچنان از حوزههای ناشناخته پژوهشی در ذهنیت روشنفکر مسلمان ایرانی باقی مانده است. علیرغم سخنهای فراوان در باب تمدن اسلامی یا تمدن غربی و ضرورت بازشناسی، احیا و احیانا نقد آن، هنوز ماهیت مطالعاتی تمدنی و اقتضائات پژوهشی در آن تصویر روشنی پیدا نکرده است. گفتهها و نوشتههای پراکندهای هم که در این باب عنوان شده، جز ابهام و سؤال، چیزی به ذهنیت آشفته تمدنی نیافزوده است. سردرگمی در کاربردهای واژه تمدن و مفهوم آن، نشانِ بارزی است از این آشفتگی در تفکرِ تمدنی در ایران. برخی تمدن را با علم و تکنولوژی یکی انگاشتهاند برخی دیگر تمدنشناسی را همان فلسفه یا تاریخ فلسفه غرب تلقی کردهاند، و برخی دیگر نیز از واژه تمدن و احیای آن، قدرت سیاسی صِرف را منظور کردهاند.
برداشتهای متفاوت از تمدن نه بدان معناست که در میان اندیشمندان اجتماعی در مورد تمدن و تمدنشناسی، پارادایم مشترک علمی وجود ندارد و نیل به چنین توافق علمیای نیز ممکن نیست، بلکه این اختلافات نشان از آن دارد که پژوهشِ لازم در این مورد هنوز انجام نگرفته و عزم و وفاق علمی لازم نیز در آن باره به وجود نیامده است. معلوم نیست که مؤلفههای اصلی و یا فرعی در تمدنشناسی و یا تمدنسازی آن هم در عصر جدید با شرایط نوین جهانی چه میباشد و در این میان چه نسبتی میان مؤلفههای یکتمدن، همچون قدرت و فلسفه، فلسفه و علم، علم و اقتصاد، و اقتصاد و اخلاق وجود دارد و چگونه میتوان در عصر نسبیتها و دنیای پستمدرن، تمدنی را احیا و یا ایجاد نمود.
ناشناخته ماندنِ حوزه مطالعات مربوط به تمدن و نادیده گرفتن نگرش تمدنی بهمثابه یک رویکرد ( approach ) موجب گردیده که حوزههای مختلف پژوهشی و فعالیتهای علمی و تحقیقاتی، صورتی پراکنده و جزءگرا پیدا کرده و در نهایت سرانجامی کلی و همسو پیدا نکنند. ریشههای ناکامی نگرش کلان در اسلامشناسی و غربشناسی را هم باید در همین نقطه جستجو کرد که مطالعات میانرشتهای و سیستمی هنوز در روند مطالعات جدید جایگاه لازم را نیافته است. گسستهایی که در ناحیه علوم و تحقیقات علمی بوجود آمده و شکافهای علمی بسیاری میان حوزه و دانشگاه از یک سو، و بین رشتههای مختلف علمی ( هم در علوم دانشگاهی و هم در علوم حوزوی ) از سوی دیگر، بهوجود آمده، همه حکایت از خلأ مدیریت تمدنی در حوزه پژوهشی دارد. نبودِ مدیریت تمدنی در ساحت علم و پژوهش باعث گردیده است که بسیاری از تلاشهای علمی متفکران، اندیشمندان و حتی مترجمان از مرکزیت تمدنی دور افتاده، هر یک سمت و سویی جدا پیدا کنند. این گسست در علم و پژوهش در حوزه واقعیات اجتماعی نیز انعکاس یافته و ناسازگاریهایی را میان نظامهای فرهنگی، اقتصادی و نظام سیاسی بوجود آورده است.
آنچه در این مجموعه پیشِ رو آمده است، توجه به تمدنشناسی بهمثابه یک رویکرد و تبیین ابعاد و روشهای مورد نظر در تمدنپژوهی بوده است. این مجموعه، مدخلی برای آشنایی با رویکرد تمدنی و یا سؤالات ناظر به آن است. در این میان تلاش برآن بوده است که در نخستین گام ایدههای اندیشمندان تمدنشناس ( مسلمان و غیرمسلمان ) را در باب تمدن و تمدنشناسی مورد کاوش قرار داده، آن را دستمایهای برای طراحی تفکر تمدنی و روشهای تمدنپژوهی قرار داد. این مجموعه حاصل مباحثاتی است که طی بحثهای متعدد علمی با حضور اعضای گروه مطالعاتی اسلام و غرب ( آقایان دکتر رضا خراسانی، دکتر احمد رهدار، دکتر محمدتقی کرمی قهی، و نویسنده این سطور ) در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی انجام گرفته و سپس اینجانب به تدوین، تحقیق و نگارش آن پرداختم. با این همه، تردیدی نداریم که این مجموعه کاستیهای فراوانی دارد که با مشارکت و هماندیشی اندیشمندان و محققان، میتوان به رفع آنها امیدوار بود. لیکن تلاشی که در این مرحله در مسیر ناشناخته تمدنی، انجام یافت، در خور توجه بوده و میتوان از آن رهگذر زمینه را برای پژوهشهای بعدی فراهم آورد.
از همین رو لازم میدانم از اعضای گروه، که همدلانه در تبیین ماهیت مطالعات تمدنی کوشیدند قدردانی نمایم. همینطور از آقای هادی قهّار که در بحثهای مربوط به نگرش سیستمی، و آقایان ذبیحاللّهنعیمیان و رضا حبیبی که با ارائه پیشنهادهایشان این مجموعه را مدد رساندند، تشکر میکنم. در نهایت، درایتِ حجه الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی ( ریاست وقت پژوهشگاه ) را ارج مینهم که همواره در نگرشهای تمدنی پیشرو بوده و در نضج و تنقیح رویکرد تمدنی، ما را همراهی کردند؛ از خدای متعال برای ایشان توفیق روزافزون مسئلت میکنم.
مدیر گروه « مطالعات اسلام و غرب »
حبیباللّهبابایی