انتشار یافته در
شناخت دقیق تمدن و فرهنگ، ما را قادر میکند بر انتظام بخشیدن به آنها و مصونیت دادن آنها در برابر ایستایی، پوسیدگی، انحراف و حرکت در مسیرهای مغایر فطرت انسان. همچنین شناخت صحیح آنها به تحقق اهداف مختلف جامعه و درک ظرفیتها برای پیشرفت کمک میکند. بدون شک به دست گرفتن فرمانهای هدایتی فرهنگ و تمدن، عامل دستیابی به استقلال در همه زمینهها و سبب سهولت در اداره جامعه است. لذا ما در این پایاننامه کوشیدهایم به بررسی تعاریف و تفاسیر اندیشمندان مختلف درباره فرهنگ و تمدن به طور مجزا بپردازیم در فصل اول عمدتاً از اهمیت و ضرورت مطالعه فرهنگ و تمدن و نسبت سنجی آنها سخن گفتهایم، در فصل دوم تعریفهای مشهور از فرهنگ و تعاریف و نظرات بزرگان علوم اجتماعی شامل اندیشمندان فرنگی و ایرانی را که از زوایای متفاوت ارائه شده است را در باب فرهنگ گردآوردهایم و سپس به نقد هر کدام از آنها پرداختهایم، و در انتها به جمعبندی نقدهای وارد به تعاریف پرداختهایم. هدف ما از بررسی برخی از این تعاریف گوناگون که گاهی به تضاد میانجامد، اشاره به پراکندگی آراء و نظرات است. در فصل سوم ابتدا تعاریف مشهور تمدن را بررسی کردهایم و سپس به نقد این تعاریف و تلقیها از تمدن پرداختهایم. در بخشی از فصل سوم به بررسی ویژگیهای تمدن پرداختهایم که شامل شش حوزه بحثبرانگیز درباره تمدن است. در فصل چهارم به بیان تفاوتها و شباهتهای فرهنگ و تمدن پرداختهایم و مناسبات این دو را مورد کنکاش قرار دادهایم. و با توجه به دریافتی که از تمدن و فرهنگ و نقش دین در تمدن داشتهایم از امکان تمدنسازی و چگونگی آن سخن میگوییم. عمده متفکران تمدن و فرهنگ را یکسان میانگارند، اما تلاش ما این بوده است که روشن کنیم با هر تعریف چه نسبتی بین فرهنگ و تمدن متصور است. در انتهای پایاننامه تمام سعی ما این است که جمعبندی نسبتاً جامعی داشته باشیم، بنابراین نسبتهای چهارگانه ممکن بین فرهنگ و تمدن را مورد دقت قرار میدهیم و در نهایت با بررسی نوع ارتباط تمدن و فرهنگ به ارتباط متقابل تمدن و فرهنگ و بده بستان دائمی بین این دو و تاثیر دو طرفه و رفت و برگشتی، که از نظر نگارندگان به واقع نزدیکتر مینماید اشاره خواهیم کرد.