کارشناسی ارشد در روابط بین الملل در دانشگاه جهانگیرنگار(Jahangirnagar) بنگلادش.
ایشان خود را اینگونه معرفی نموده است: من اهل کاوخالی در منطقه پیروجپور هستم و در واقع هم جستجوگرم و هم پرسهزن. سفر من از حیاط پشتی خانه روستاییام آغاز شد، میان انبارهای کاه، طویلهها و بوتههای کوچکی که به گفته پدرم، معلم مدرسه، و مادرم، خانهدار، که اولین معلمان، راهنماها و مربیانم بودند، اغلب در آنجا گم میشدم. با نقلمکان از روستا به شهر کوچک کاوخالی، مرحله دیگری از سفر من شروع شد: در یک مدرسه محلی به نام “پاتشالا” ثبتنام کردم، جایی که اولین معلم آکادمیکم، هاریپادا سر، را ملاقات کردم. از آنجا به پرسهزنی و جستجو ادامه دادم و وقتی بالاخره به دانشگاه جاهانگیرنگر (JU) رسیدم و به عنوان دانشجو در گروه روابط بینالملل پذیرفته شدم، از مأموریت پیشرویم مطمئن نبودم. بنابراین، پرسهزنی من ادامه یافت. با این حال، استادم، بنیانگذار گروه، پروفسور عطاالرحمان خان، و آموزههایش به من اطمینان دادند که اشکالی ندارد همزمان پرسهزن و جستجوگر باشم. به طور طبیعی، پرسشهای فکری من در سالهای دانشجوییام شکلهای مختلفی به خود گرفت. اما این تنها آغاز بود. وقتی پس از اتمام کارشناسی ارشد، به عنوان خبرنگار در روزنامه ملی “جایجدین” مشغول به کار شدم، فهمیدم که نه تنها “شکلها”، بلکه “سایهها” نیز پرسشهای من را تعریف میکنند. و وقتی در سال ۲۰۰۷ به عنوان مدرس به دانشگاه جاهانگیرنگر پیوستم، تعامل بین شکلها و سایهها تنها افزایش یافته بود. هنوز در حال جستجو بودم که نقش واقعی من در این میان چیست. میدانستم آنچه آموختهام لزوماً پرسشهایم را برطرف نمیکند و بیشتر دریافتم که در نقش جدیدم به عنوان معلم، آنچه تدریس میکنم لزوماً بازتابی از شیمی بین شکلها و سایههای افکارم نیست. من با فضای آکادمیک مواجه شدم که در سایههای قدرتمند و متنوعی غرق شده بود. میخواستم برای رسیدن به “رهایی” از این وضعیت دوری کنم، زیرا معتقدم رهایی نه تنها “هدف”، بلکه “راه” است، وقتی پای آموزش، یادگیری و ساخت دانش به میان میآید. من هنوز در حال جستجو و پرسهزنی هستم، یا شاید برعکس.