728 x 90
728 x 90

تمدن و تجدد در اندیشه معاصر عرب

DMHOME_S04_0172_1 (1).jpg
تمدن و تجدد در اندیشه معاصر عرب
انتشارات
پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی ,
لینک خرید
---
زبان محتوا
فارسی , ...
DMHOME_S05_0333 (1).jpg
معرفی اجمالی :

کتاب «تمدن و تجدد در اندیشه معاصر عرب» درآمدی است بر تفکرات معاصر عرب که در مواجهه با پیشامدهای فکری و فرهنگی غرب مدرن و در راستای پاسخ به پرسش زیست و هویت اسلامی در وضعیت معاصر صورت یافته است. پیشگامی جریان روشنفکری در شناخت اندیشه‌ های دنیای عرب، تفکر و تجدد عربی را در ایران به سرنوشت یکسونگری ـ آنچه در مورد «تجدد غربی در ایران» رخ داده است ـ مبتلا ساخته و محققان ایرانی را از واقعیت‌ های پیرامونی در ساحت تفکر و تجدد، دور نگاه داشته است. این در حالی است که قرابت‌های فکری و فرهنگی میان ایران و دنیای عرب، و قرائت ‌های بومی از تجدد غربی توسط اندیشمندان عرب ‌زبان، می‌تواند آسیب ‌های غریب و یا ظرفیت‌های جدیدی در پروسه نقد و تأسیس اندیشه ایرانی ـ اسلامی در پی داشته است. جمع بندی در این خلاصه چند نکته را به اشاره بیان کردیم: نخست اینکه اندیشیدن در مورد حقیقت انسان و واقعیت جهان مستلزم پذیرش منظومه واحد معرفتی است که هستی شناسی و انسان شناسی آن به صورت مشخصی درهم تنیده اند، چه اینکه انسان، به عنوان یکی از موجودات جهان، تحت قوانین کلی حاکم بر مجموعه هستی قرار دارد. از سوی دیگر، جهان در انسانی به ظهور می رسد که با اندیشه و زبان خود آن را تفسیر و تبیین می کند; گو اینکه هستی شناسی و انسان شناسی هرکسی منعکس کننده فضای معرفتی اوست; لذا هر نظام اندیشه ای اگر پیام آور ناسازگاری و عدم تناسب سه حوزه مذکور باشد، کارآمدی فکری و فرهنگی لازم را نخواهد داشت. دیگر اینکه نظریه پردازان مسلمان «علم جدید» غربی را حقیقتاً عامل پیشرفت و حتی آن را میوه خودآگاهی مسلمانان در قرون سابق می دانستند. آنها غافل از این حقیقت بودند که مبانی معرفتی علم «جدید» اصولی ترین بنیادهای سنت دینی اسلامی را هدف گرفته، حکم به از خود بیگانگی جوامع سنتی پیرو شرایع الهی خواهند داد. حتی جریان های احیاگرانه و بنیادگرایانه اعراب و افرادی مثل رشیدرضا یا سید قطب، نتوانستند جامعیت فضای معرفتی سنت گرایان را حفظ و مراتب علم دینی، از جمله علم تجربی مسلمانان را از علم جدید غرب پس از رنسانس تفکیک کنند. علم غربی در عصر روشنگری، با خرافه دانستن علوم الهی، اعتبار و حجیت سنت های دینی را تا آنجا که ممکن بود در قالب ذهن مفهومی بشری، تبیین می نمود و در غیر این صورت آن را حذف می کرد; اما علم جدید، با غلبه جریان آمپریستی، همه آموزه های الهی و گزاره های متافیزیک را غیر علمی معرفی و قضایای علمی را در رویاروی الهیات و مسائل فلسفی قرار داد. در این وضعیت، پس از آشکار شدن شکاکیتی که در حس گرایی پنهان بوده است، «تفرعن و نفسانیت انسان به صورت عریان و در قالب اومانیسم، فرهنگ و ذهنیت یک جامعه را تصرف می کند و لیبرالیسم و اباحیت به صورت شریعت مقبول جامعه در می آید»

معرفی کتاب

سخنی با خواننده

حمله ناپلئون به مصر در سال ۱۷۹۸ میلادی آغاز تحولات بنیادین در فکر و فرهنگ دنیای عرب به شمار می رود، که از آن جمله می توان به ظهور جنبش های مختلف اسلامی از یک سو و رویکردهای نوین فکری در میان متفکران عرب زبان از سوی دیگر اشاره کرد. جریان های فکری و فرهنگی که در میان امواج وارداتی مدام تغییر می کرد، به یک بحران غریبی در جهان عرب بدل گشت که در آن نه جنبش های سیاسی ماهیت روشنی داشتند و نه جریانات فکری که در فکر نقد و گزینش از مدرنیته و مدرنیسم بودند، از هویت معلومی برخوردار بودند. برخی از روشنفکران به جای آن که در مواجهه با فکر و فرهنگ مدرن، فرهنگ و اندیشه خود را بازسازی نمایند و به یک الگوی بومی و کارآمد اندیشه کنند، پشت به سنت و تاریخ خود کرده، با اخذ مدرنیته به مثابه بهترین الگوی زندگی در جهان اسلام، بحران هویت را تشدید کردند. برخی از طبقات عوام عربی نیز به تبع روشنفکران سکولار از زندگی دین دارانه سرباز زدند و راه و رسم بی دینی را در عمل فردی و اجتماعی برگزیدند. چنین وضعیّت بحرانی، بسیاری از متفکران عرب را بر آن داشت تا با بازسازی هویت از دست رفته خود، فهمی دوباره از مفاهیمی همچون فرهنگ، دین، دولت، سنت و تجدد ارائه کنند و خود را از ذهنیت دوگانه دین و دنیای جدید رهایی بخشند.

هرچند کوشش های بسیار متنوع و مختلف اندیشمندان دنیای عرب در مسایل هویتی و چگونگی مواجهه با تراث و تجدد، بیشتر معطوف به تاریخ و تراث عربی بوده است، لیکن تجربه روش شناختی و معرفت شناختی آنها در نگرش های انتقادی و رویکردهای تأسیسی برای حفظ هویت اسلامی در دوره گذار تاریخی، برای روشنفکران عجم نیز حائز اهمیت بوده و توجه به آن برای مواجهه با اندیشه های بیگانه و تأکیدی نو بر اندیشه و سنت دیرین خود گریزناپذیر است.

با این همه فاصله عرب و عجم، راه را بر این آشنایی های بسته و تاریخ و تمدن اسلامی را که برآمده از هویّت توحیدی است پاره پاره کرده است. شکاف میان فکر عربی و اندیشه ایرانی، علاوه بر این که ریشه در تاریخ روابط میان اعراب و تمدن ایرانی داشته است، ریشه در تحولات دنیای غرب و ورود فکر و فرهنگ مدرن به دنیای اسلام هم داشته است. ورود مدرنیته در میان اعراب و بَعد در جامعه ایرانی بیش از آن که موجب تقریب دو فرهنگ ایرانی – عربی گردد، باعث دوری بیشتر میان آن دو شد. آن گاه که تفکر و تمدن مدرن آثار خود را در دنیای اسلام به صورت عملی و در میان اندیشمندان و متفکران به صورت نظری نشان داد، ذهن شیفته روشنفکران و توجه نگران علما در ایران و دنیای عرب را به خود جلب کرده و البتّه آنها را از یکدیگر دور ساخت. برخی از روشنفکران در ایران و عرب آن چنان مبهوت پیشرفت و توسعه غرب شده بودند که هرگز بدین فکر نکردند که شاید در درون تاریخ و فرهنگ اسلامی، راهی برای توسعه، آزادی و ارزش های انسانی وجود داشته باشد. از سوی دیگر برخی علما و اندیشمندان آن چنان از ورود فرهنگ غرب به دنیای اسلام واهمه داشتند که هرگز رخصتی برای «تقریب» فکری و فرهنگی میان عرب و عجم، شیعه و سنی، و حوزه و دانشگاه (عالم و روشنفکر) پیدا نکردند. فقدان اندیشه تقریب در معنای عام خود در جهان اسلام باعث گردید که بسیاری از مسلمانان به لحاظ فرهنگی به غرب یهودی و مسیحی نزدیک تر باشند تا به برادران دینی خود در ایران، عراق، مصر و مراکش. البته شاید این رخداد نامیمون خود انگیزه ای مؤمنانه داشته است که دین داران ما برای فرار از فرهنگ سکولار و الحادیِ مدرن، به نوعی از ناسیونالیسم تن سپرده و آن را سپری برای حفظ دین بسازند، غافل از آن که ناسیونالیسم در جدا کردن دین از صحنه زندگی و تحویل دین به فرهنگ ملی، مشابه و مشترک با سکولاریسم بوده و تفاوتی با آن ندارد. روشن تر این که غلبه فرهنگ ملی بر فرهنگ توحیدی، هویت مشترک اسلامی را تحت الشعاع هویت های قومی و قبیله ای قرار داده و نه فقط توده های عجم و عرب را از هم بیگانه کرد، بلکه خواص و نخبگان فکری و فرهنگی را نیز از هم دور ساخت. البته چندی است در میان خواص روشنفکر سکولار در دنیای اسلام علقه هایی به وجود آمده است تا در ائتلافی نامیمون، راه سکولاریزاسیون را در جامعه مسلمانان هموار کنند و البته در این راه توفیقاتی هم داشته اند، اما نخبگان و اندیشمندان دین دار و دین پژوه در ستیز با دشمن مشترک خود (سکولاریسم) همچنان از یکدیگر بیگانه بوده و در هدم یکدیگر جهد فراوان می کنند.

شگفت آن که عالمان دینی که خود آشنا به زبان عربی هستند، به موجب خلأ زبان جدید عربی و عدم تحرک و ارتباط با شخصیت های متفکر و علمای عرب زبان، از جریانات روشنفکر ما در این زمینه پس افتاده اند. امروزه معرِّف جریان فکر عربی، روشنفکران سکولار هستند و نه علما. همین عقب افتادگی باعث گردیده است دانشجویان و طلاب ایرانی با اندیشه کسانی مانند نصر حامد ابوزید بیش از تفکر شخصیت هایی همچون عبدالحلیم محمود آشنا گردند.

غیر از معدود آثاری که از سوی محققان فارس زبان نوشته شده است، جریان شناسی های مربوط به دنیای عرب، توسط خود اندیشمندان عرب صورت گرفته است. پژوهشی که ادریس هانی در کتاب خرائط ایدئولوجیه ممزقه انجام داده، یا آن چه که علی محافظه و کمال عبداللطیف در مقاله های جداگانه تحت عنوان التیارات العقلانیته و التنویر فی الفکر العربی نوشته اند یا نوشته هایی که حسن حنفی و رضوان السید در المصادر الفکریه للعقلانیه فی الفکر العربی المعاصر گرد آورده اند و یا آنچه که عبدالله بلقزیز در مقاله «نظره تقویمیه فی حصیله العقلانیه و التنویر» نوشته است و همین طور کتابی که بولس الخوری با عنوان قرائه للفکر العربی الحال منتشر کرده است، همه به گونه ای از خودشناسی عربی و جریان شناسی فکری در دنیای عرب خبر می دهد که هر یک تلاش می کند جریانات مختلف فکری متعلق به دنیای عرب را مورد مطالعه و تحلیل قرار دهند. این جریانات علاوه بر آن که به زبان فارسی نبوده و بسیاری از مخاطبان فارس زبان از آن بی اطلاع هستند، برخاسته از منطق خاص و رویکرد فکری هر یک از متفکران و جریان شناسان بوده است; مثلاً جریانشناسیِ حسن حنفی که به سه جریان کلیِ اصلاح دینی (با محوریت سید جمال الدین اسدآبادی و بعد محمد عبده، عبدالرحمن کواکبی، محمد رشیدرضا، حسن البنا، سید قطب، سید محمدباقر صدر، شوکانی، علال الفاسی، بشیر ابراهیمی، طاهر بن عاشور و سنوسی)، جریان اندیشه لیبرالی (طهطاوی و خیرالدین تونسی، احمد لطفی السید، طه حسین، عقاد، طاهر حداد، قاسم امین و علی عبدالرازق) و اندیشه علمی و سکولار (شبلی شمیل، فرح آنطوان، سلامه موسی، زکی نجیب محفوظ) اشاره می کند با جریان شناسیِ بولس الخوری اندکی تفاوت دارد. بولس الخوری جریانات را بر اساس نوع مواجهه با مدرنیته طبقه بندی کرده و آنها را به موضعی سلبی (انقطاع از غرب) و موضع ایجابی (تواصل با غرب) و موضع اصلاحی (گزینش برخی و رد بعضی دیگر) تقسیم می کند، در حالی که حنفی ملاک را در طبقه بندی جریانات، «نوع مواجهه با دین» قرار می دهد.

مبنای برخی از این جریان شناسی ها و طبقه بندی ها، طرفداری از اسلام (بنیادگرایان، سنت گرایان، و تجددگرایان) یا عدم طرفدارای از آن است، در حالی که مبنا برای برخی دیگر از این طبقه بندی ها نوع تعامل با دنیای مدرن و تفکر نوین غربی است. در این میان به موجب تنگناهایی که در منطق هر یک از این جریان شناسی ها وجود داشته است برخی از جریانات مغفول واقع شده اند; مثلاً جریان سنت گرای عرفانی در دنیای عرب نه از سوی اندیشمندان فوق به طور شایسته و وافی مورد توجه واقع شده و نه از سوی محققان ایرانی مورد اعتنا قرار گرفته است. البته سید حسین نصر در برخی از نوشته های خود به این جریان اشاره کرده و برخی از شخصیت های مطرح در آن را ذکر نموده است، لیکن هرگز این گفته ها، به تحلیل و تبیین کافی نرسیده و اجمال و ابهامات آن نیز برطرف نگشته است.

کتاب پیش رو درصدد شناخت جامع از جریانات دنیای عرب نیست، چرا که شناخت و تحلیل جریانات مختلف فکری که معطوف به دین، تمدّن و تجدّد هستند با نوشتن یک کتاب ممکن و شدنی نیست. در واقع اندیشه سنتی و تفکر مدرنِ عربی، آن چنان گسترده و پیچیده است که معرفی آن با چنین نوشته هایی کاری است ناممکن. آنچه محققان گروه «مطالعات اسلام و غرب» را به نوشتن چنین مجموعه ای علاقمند کرد، ضرورت وجود مدخلی بر رویکردها، روش ها، پرسش ها و دغدغه های اندیشمندان دنیای عرب اعم از طرفداران اسلام (بنیادگرایان، سنت گرایان و تجددگرایان) و اسلام ستیزان سکولار است، تا در گام نخست، تجربه و نگرش آنها در مواجهه با تفکر و تمدن مدرن مورد شناسایی قرار گیرد، آن گاه در گام بعدی، راه های برون رفت در مواجهه با معضلات حاصل از مدرنیته عَرَبی و همین طور راه های توسعه بومی و اصیل در جهان اسلام به مثابه تاریخ تجربه فکری مسلمانان شناخته گردد. بنابراین رسالت مجموعه مقالاتی که در این کتاب گردآمده، بیشتر توصیفی و تفهمی است. البته برخی از نویسندگان فاضل در نوشته های خود به نقد و بررسی محققانه نیز پرداخته اند، لیکن نقد هریک از این اندیشه ها، هر چند درست و بجا بوده، بیرون از قلمرو تعریف شده در این مجموعه است.

شایان ذکر است که صورت بندی عنوان و محتوای هر یک از این مقالات در فرآیند جمعی رخ داده است، بدین صورت که شناسایی جریانات، و شکل بندی مقالات و آن گاه نقد و بررسی هر یک از آنان در یک پروسه جمعی و مباحثه ای صورت یافته است. البته با توجه به این که فهرست جریانات بر اساس بروز و ظهور آنها در نوشته ها و گفتگوها تهیه و تنظیم شده است، ممکن است بین جریانات، شخصیت ها و مؤلفه های مذکور در هر یک، تداخلی هم وجود داشته باشد; مثلاً برخی از اندیشمندان انتقادی را بتوان ذیل اندیشمندان سکولار نیز طبقه بندی نمود یا که ممکن است برخی از اندیشمندان سنت گرا را در اندیشه اصلاحی و تمدن گرا نیز بتوان طبقه بندی نمود. لیکن از آنجا که طبقه بندی جریانات فکری در شرایط عینی و واقعی (نه نظری) شکل گرفته است، وجود برخی از تداخل ها به اصل جریان شناسی ها که بیشتر عینی و تاریخی است و نه فلسفی، خللی وارد نمی کند. از همین رو در این مجموعه، جریان اصلاح تمدن گرای عربی به طور مستقل از جریان سنت گرای عرفانی و جریان بنیادگرای عربی مورد مطالعه و تحلیل قرار گرفته است، همان طور که جریان اندیشه انتقادی از جریان اندیشه سکولار مجزا شده و ابعاد هر یک به طور متفاوتی بیان گردیده است، هر چند که به لحاظ منطقی میان این جریانات تداخل هایی وجود دارد.

در این مجموعه گفتارها، نویسنده این سطور، درباره جریان اصلاح تمدن گرای عربی پژوهشی انجام داده و حاصل آن را در فصل اول آورده است. در این مقاله تلاش بر این بوده است که مختصات اندیشه دینی و تمدنی در فکر حسن حنفی و مالک بن نبی مورد بررسی قرار گیرد. در فصل دوم فاضل ارجمند آقای رضا حبیبی به جریان بنیادگرای عربی با تأکید بر دو گرایش افراطی (وهابیت) و معتدل (اخوان المسلمین) پرداخته است. در فصل سوم، دکتر رضا خراسانی جریان فکری سکولار و نمایندگان فکری آن را با ذکر ویژگی ها و زمینه ها مورد بحث قرار می دهد. وی در این نوشته سکولاریسم معرفتی را از سکولاریسم تاریخی و سیاسی جدا کرده، آن گاه به نقد هر یک از آنها از سوی اندیشمندان دنیای عرب، اشاره می کند. فصل چهارم که دکتر ذبیح الله نعیمیان آن را نگاشته اند اندیشه انتقادی و جایگاه آن در میان جریان های فکری سیاسی جهان عرب را توصیف می کند و ضمن اشاره به زمینه های شکل گیری این جریان، به بنیادهای نظری، روش ها و رویکردهای فکری موجود در آن می پردازد. در فصل نهایی نیز دکتر سعید خلیلویچ جریان سنت گرای عرفانی در جهان عرب را به اختصار معرفی نموده و با تأکید بر گرایش های مطرح در حوزه علم و معرفت به جایگاه و دیدگاه سنت گرایان معاصر عربی در این باره اشاره می کند.

از تمامی پژوهشگران و فضلای ارجمندی که در نوشتن و تهیه این مجموعه ما را یاری رساندند بویژه دکتر رضا خراسانی که در پیگیری و اصلاح برخی از مقالات ما را مساعدت کردند، بسیار سپاسگزارم. از جناب حجه الاسلام والمسلمین دکتر منصور میراحمدی که ارزیابی کار را بر عهده داشتند و پیشنهادات مفید و مؤثری ارائه کردند، نیز تشکر می کنم.

از ویراستار محترم آقای محمد اسماعیل نباتیان نیز که ویرایش این مجموعه را، علیرغم مشغله فراوان قبول کرده و آن را به موقع به انجام رساندند، و همین طور از حجت الاسلام محسن محمدی و آقای یاسر عسگری، کارشناسان پیشین گروه مطالعات اسلام و غرب و آقای رسول نوروزی فیروز کارشناس فعلی گروه، که در مراحل مختلف اجرای این طرح، همراه آن بوده و در آماده سازی آن برای نشر نیز با حوصله و دقت، به بازبینی و کنترل نهایی پرداختند، کمال تشکر را دارم. در نهایت از همراهی ریاست محترم پژوهشگاه حجه الاسلام والمسلمین جناب آقای احمد مبلغی و همین طور مدیریت محترم نشر، جناب آقای یدالله جنتی که از قبول پیشنهادات مربوط به کم و کیف نشر دریغ نکردند، سپاسگزارم و توفیقات روزافزون برای آنها آرزو می کنم.

 

حبیب الله بابایی

مدیر گروه مطالعات اسلام و غرب