728 x 90
728 x 90

نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان درباره فراز فرود تمدن اسلامی با تأکید بر نظریه برنارد لوئیس

نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان درباره فراز فرود تمدن اسلامی با تأکید بر نظریه برنارد لوئیس

به گزارش روابط عمومی پژوهشکده اسلام تمدنی، نشست نقد و بررسی دیدگاه مستشرقان درباره فراز فرود تمدن اسلامی با تأکید بر نظریه برنارد لوئیس  با حضور  دکتر منتظر القائم استاد تاریخ دانشگاه اصفهان  چهارشنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۷ برگزار گردید.

در ابتدای این نشست علمی، مقدمه­ ای درباره برنارد لویس و فعالیت­های علمی ارائه داد که به شرح زیر است.

برنارد لوئیس در خانواده‌ای یهودی در شهر استوک نیوئینگتن لندن به دنیا آمد. وی در سال ۱۹۳۶ از دانشکده مطالعات شرق‌شناسی دانشگاه لندن با مدرک لیسانس – رشته تاریخ با گرایش خاورمیانه و خاور نزدیک – فارغ‌التحصیل شد. وی مدرک دکترای خود را سه سال بعد از همین دانشکده و در رشته تاریخ اسلام دریافت کرد. لویس برای مدتی مطالعات خود را در پاریس زیر نظر مستشرقی به نام لوئیس ماسینیون، پیش برده و در سال ۱۹۳۷ مدرک عالی خود را در زمینه “مطالعات سامی”کسب کرد. وی در سال ۱۹۳۸ به دانشکده شرق‌شناسی و مطالعات آفریقا بازگشته و در آنجا به عنوان دستیار استاد در رشته تاریخ اسلام مشغول به فعالیت شد.

در سال ۱۹۷۴ و در سن ۵۷ سالگی  در کرسی مشترک دانشگاه پرینستون و موسسه مطالعات پیشرفته مشغول به فعالیت شد. پذیرش وی در آنجا به نحوی بود که تنها یک ترم تدریس کرده و از مسوولیت‌های اجرایی آزاد بوده و باقی سال را همچون قبل به تحقیقاتش اختصاص می‌داد. آمدن وی به پرینستون آغاز دوره بسیار پربار آکادمیک لوئیس بود. چراکه در آن دوره وی مقالات و کتاب‌های بیشماری را بر اساس اطلاعاتی که در سال‌های پیش جمع‌آوری کرده بود به چاپ رسانید.

تحقیقات

لوئیس از طلایه‌داران حوزه تاریخ اقتصادی و سیاسی خاورمیانه بوده و به خاطر تحقیقات گسترده‌اش در زمینه آرشیوهای عثمانی شهرت زیادی کسب کرده است. وی تحقیقاتش را با مطالعه تاریخ اعراب در قرون وسطی، بویژه سوری‌ها، آغاز کرد. نخستین مقاله وی که به اسلام دوران قرون وسطی پرداخته بود، در این حوزه، به مدت ۳۰ سال موثق‌ترین منبع برای ارجاع بود. پس از تاسیس اسرائیل در سال ۱۹۴۸، دانشمندان یهودی برای تحقیق در کشورهای عربی کار دشواری پیش رو داشتند، چراکه به آنها به دید جاسوس نگریسته می‌شد. بنابراین لوئیس حوزه مطالعاتی خود را تغییر داده و به تحقیق درباره امپراطوری عثمانی پرداخت و در کنار آن از آرشیوهای عثمانی– که اخیرا به روی محققین غربی باز شده است – استفاده کرده و به تاریخ اعراب دست یافت.

به اعتقاد لوئیس خاورمیانه عقب مانده است و دلیل افولش فرهنگ و مذهب خودش است. او با دیدگاه پسااستعماری نیز مخالف است؛ دیدگاهی که ادعا می‌کند مشکلات منطقه به دلیل توسعه نیافتگی سیاسی و اقتصادی می‌باشد. توسعه‌نیافتگی‌ای که ناشی از استعمار اروپا در قرن ۱۹ بود. وی در کتاب خود تحت عنوان کشف اروپا توسط مسلمانان ([۷۶] (۱۹۸۲ می‌نویسد جوامع مسلمان نمی‌توانستند پابه‌پای غرب پیش بروند و “موفقیت در جنگ‌های صلیبی ارتباطی به ضعف مسلمانان نداشت.”[۷۷] به باور او، زوال جوامع اسلامی که از قرن ۱۱ شروع شد، بیش از آنکه مربوط به فشارهای خارجی همچون جنگ‌های صلیبی باشد، ناشی از مشکلات داخلی‌ این جوامع، همچون “استبداد فرهنگی” بود که مانع اقتباس‌های خلاقانه از فرهنگ‌های دیگر می‌شد.[۷۸]

با ظهور اتحاد جماهیر شوروی و تلاش‌های اعراب برای مشروعیت زدایی از اسرائیل و معرفی این رژیم به عنوان دولتی نژادپرست، او کتاب سامی و سامی‌ستیزی را به چاپ رساند.[۷۹] در آثار دیگر، لوئیس خشونت اعراب نسبت به اسرائیل را با تراژدی‌ها و بی‌عدالتی‌های دیگر موجود در جهان اسلام، بی‌تناسب و نامتجانس می‌داند: حمله شوروی به افغانستان و کنترل اکثریت بزرگی از مسلمانان آسیای مرکزی، جنگ‌های خونین و ویرانگر در خلال شورش حما[۸۰] در سوریه (۱۹۸۲)، جنگ شهری در الجزایر (۱۹۹۲-۱۹۹۸) و جنگ ایران و عراق (۱۹۸۰-۱۹۸۸).[۸۱]

در کنار آثار آکادمیک، وی کتاب‌های تاثیرگذاری نیز برای استفاده عموم نوشته و به چاپ رسانیده است: اعراب در تاریخ (۱۹۵۰)، خاورمیانه و غرب (۱۹۶۴)، خاورمیانه (۱۹۹۵).[۸۲]

پس از حملات ۱۱ سپتامبر علاقه و اشتیاق به آثار لوئیس- بالاخص مقاله ۱۹۹۰ وی تحت عنوانریشه‌های خشم مسلمانان – به یکباره افزایش یافت – بالاخص مقاله ۱۹۹۰ وی تحت عنوانریشه‌های خشم مسلمانان. سه کتاب او که پس از ۱۱ سپتامبر به چاپ رسیدند از این قرارند:اشتباه کجا بود؟ (پیش از ۱۱ سپتامبر نوشته شده بود) که به بررسی دلایل هراس دنیای اسلام (و گاها دشمنی‌اش) با مدرنیسم می‌پردازد؛ بحران اسلام؛ و اسلام: مذهب و مردم (که در سال ۲۰۰۹ چاپ شد).

دیدگاه‌ها و تاثیر وی در سیاست معاصر

در اواسط دهه ۱۹۶۰، لوئیس در کسوت مفسر مسائل خاورمیانه مدرن مطرح شد و تحلیل‌هایش درباره مناقشه اسرائیل و فلسطین و مساله ظهور اسلام مبارز وی را مشهور ساخت. مورخ آمریکایی یائل بینین[۸۳] او را “سخنورترین و عالم‌ترین حامی صهیونیست در آمریکای شمالی و در جامعه محققین خاورمیانه نامید.”[۸۴] برش وی در سیاست‌گذاری‌ها مرهون اعتبار آکادمیک وی است.[۸۵] دیک چنی طی اظهاراتی عنوان کرد: “در قرن جدید، سیاست‌گذاران، دیپلمات‌ها، محققین و رسانه‌های خبری پیوسته به دنبال بهره گرفتن از دانش برنارد لوئیس هستند.”[۸۶]

لوئیس که یکی از منتقدان سرسخت اتحاد جماهیر شوروی است، سنت لیبرال خود را در مطالعات تاریخی اسلامی نیز ادامه داد. اگرچه وی در کتاب نخست خود، “ریشه‌های اسلام‌گرایی”، دارای دیدگاه‌هایی مارکسیستی بود اما بعدها از این اندیشه دست کشید. آثار بعدی او در واقع عکس‌العملی به جریان چپ‌گرای جهان سوم‌گرا بود که در مطالعات خاورمیانه به جریان برجسته‌ای تبدیل شده است.[۸۷]


لوئیس از روابط هرچه نزدیکتر غرب با اسرائیل و ترکیه استقبال می‌کرد، چرا که این اقدام را در تحدید نفوذ شوروی در خاورمیانه موثر می‌دانست. ترکیه مدرن به دلیل تلاش‌هایش برای غربی شدن، از دیدگاه لوئیس جایگاه ویژه‌ای دارد. وی عضو افتخاری موسسه مطالعات ترکیه[۸۸] است.

از نظر لوئیس، تمدن‌های اسلامی و مسیحی از زمان ظهور اسلام در قرن هفتم میلادی تاکنون در جدالی دائمی بوده‌اند. وی در مقاله خود با عنوان ریشه‌های خشم در اسلام، می‌نویسد: کشمکش میان غرب و اسلام روزبه روز در حال تشدید شدن است.

بر اساس یک منبع، اصطلاح “بنیادگرایی اسلامی” در آمریکای شمالی برای نخستین بار در این مقاله و توسط لوئیس مطرح گردید.[۸۹] این مقاله با ابداع عبارت “برخورد تمدن‌ها” بدان اعتبار بخشیده و ساموئل هانتینگتون نیز نام کتاب خود را از همین اصطلاح برگرفت.[۹۰] بر اساس یک منبع دیگر برای نخستین بار لوئیس اصطلاح برخورد تمدن‌ها را در جلسه‌ای در واشنگتن و به سال ۱۹۵۷ بر زبان آورده است.[۹۱]

در سال ۱۹۹۸ لوئیس مقاله‌ای در روزنامه القدس العربی نوشت که در آن ادعایی مبنی بر به راه افتادن جنگی علیه آمریکا توسط اسامه بن لادن مطرح شده بود. لوئیس در مقاله‌اش تحت عنوانمجوزی برای کشتن[۹۲]، ادبیات بن لادن را “ایدئولوژی جهاد” نامیده و هشدار داد که بن لادن تهدیدی برای غرب خواهد بود.[۹۳] این مقاله زمانی به چاپ رسید که دولت کلینتون و جامعه اطلاعاتی آمریکا جستجوها برای یافتن بن لادن را نخست در سودان و سپس در افغانستان آغاز کرده بودند.

لوئیس و برادران محافظه‌کارش

برنارد لوئیس که در سال ۲۰۰۶ به سن ۹۰ سالگی رسید، اکثر سیاست­‌های دولت بوش در زمینه تغییر خاورمیانه و جنگ جهانی علیه ترور را تغذیه فکری کرده است. لوئیس، از شخصیت‌­های محبوب نومحافظه‌­کار است که در انگلستان متولد شد و در سال ۱۹۸۲ به تابعیت ایالات متحده در آمد. او در سال ۲۰۰۷ جایزه سالیانه ایروینگ کریستول را از مؤسسه امریکن انترپرایز دریافت نمود.

دیک چنی[۹۴]، رابرت بورک[۹۵]، دیوید پاکارد[۹۶]، جین کرک‌­پاتریک[۹۷]، رونالد ریگان، مایکل نواک[۹۸]، کلارنس توماس[۹۹] و نورمن پودهورتز[۱۰۰] جایزه سالیانه این مؤسسه را در گذشته دریافت کرده‌­اند. به گزارش روزنامه وال استریت ژورنال از جشن اهداء جوائز (این مؤسسه)، لوئیس “مهاجرت مسلمانان به اروپا را، حمله اسلام به جهان غرب توصیف کرد و به دفاع از جنگ­های صلیبی به عنوان “تقلیدی ناموفق و محدود از جهاد” که به گسترش اسلام در اکثر نقاط دنیا انجامید پرداخت. وی با “حمایت علنی از جنگ‌­های مذهبی که سرنوشت شومی به همراه داشت” به این نکته اشاره کرد که این جنگ­‌ها، هرچند خشونت­‌بار بوده‌­اند، با این وجود واکنش مناسبی به یورش اسلامی در قرن­‌های گذشته بوده و عذرخواهی بابت این مساله مسخره به نظر می­رسد”.[۱۰۱]

برنارد لوئیس معتقد است مسلمانان در حال تسخیر اروپا و غرب هستند. وی جنگ‌های صلیبی را برای کاهش قدرت تمدن اسلامی لازم می‌دانست


این اولین باری نبود که برنارد لوئیس جنگ­‌های صلیبی را تلاشی لازم و هرچند ناموفق برای کاهش قدرت تمدن اسلامی می‌دانست. چندی پس از حملات یازده سپتامبر، لوئیس در مقاله‌­ای در روزنامه وال استریت ژورنال نوشت: “جنگ­‌های صلیبی را بدرستی واکنشی محدود، دیر و در یک تحلیل نهایی، عکس­‌العملی بی‌­تأثیر در برابر جهاد توصیف کرده‌­اند”[۱۰۲].


مارک گرشت[۱۰۳]، عضو سابق مؤسسه امریکن انترپرایز، در نشریه ویکلی استاندارد[۱۰۴] لوئیس را یک “مرجع تقلید” دانست.[۱۰۵] شکی در این نیست که کتاب‌­های بسیار وی در زمینه تاریخ و سیاست خاورمیانه، لوئیس را در متن مناظرات سیاسی و تخصصی خاورمیانه قرار داده است. متأسفانه بخاطر نفوذ نومحافظه­‌کاران در دولت جرج بوش در دور اول ریاست جمهوری وی و همچنین گرایشات افراطی ایدئولوژیک او، دیدگاه­‌های آخرالزمانی لوئیس نه تنها وارد محافل عمومی شد بلکه به سیاست خارجی وحشتناک جرج بوش در خاورمیانه کمک کرد.

تحلیلی جالب از روابط سیاسی لوئیس بعد از حوادث یازده سپتامبر در مقاله‌­ای که توسط لن بروما[۱۰۶] تحت عنوان گم‌شده در ترجمه[۱۰۷] به نگارش درآمد، در سال ۲۰۰۴ بوسیله نشریه نیویورکر به چاپ رسید. بروما در این مقاله اینگونه به توصیف لوئیس می­‌پردازد: “برنارد لوئیس، مشاور هنری اسکوپ جکسون[۱۰۸] در اوایل دهه ۱۹۷۰ و دوست چندین تن از نخست وزیران اسرائیل، بطور ویژه بعد از حوادث یازده سپتامبر مورد توجه قرار گرفته است”.

کارل راو[۱۰۹] او را برای سخنرانی به کاخ سفید دعوت نمود. ریچارد پرل و دیک چنی نیز از وی تمجید کرده‌­اند. لوئیس دوست خود، احمد چلبی را به این دلیل که مهمترین نقش را در خاک عراق ایفا کرده، مورد حمایت قرار داده است. پر­فروش­ترین کتاب لوئیس با عنوان چه چیز زوال یافت؟ درباره انحطاط تمدن مسلمین، در برخی جوامع به عنوان رساله‌­ای در زمینه جنگ علیه تروریسم اسلامی مورد توجه قرار گرفت. و نهایتاً اینکه، لوئیس شخصیتی کاملاً سیاسی است و اگر قرار باشد کسی بازوی فکری سیاست­‌های اخیر آمریکا در خاورمیانه باشد، آن فرد لوئیس خواهد بود.[۱۱۰]

بروما همچون سایر منتقدین عنوان کرد: “نوشته‌­های لوئیس این تصور را ایجاد کرده است که امپریالیسم انگلستان و فرانسه، مداخلات آمریکا و ستم اسرائیل بر مردم فلسطین در واقع بهانه­‌هایی برای شکست­‌های سیاسی منطقه­ هستند.”

منتقدین اعتقاد دارند که به علت تمرکز لوئیس بر تاریخ ماقبل استعمار به عنوان چارچوبی برای تحلیل امور خاورمیانه، وی به نقش مداخلات خارجی در ایجاد رخدادهای فعلی این منطقه اهمیت چندانی نمی­‌دهد.

موضع وی در جنگ عراق

جاکوب ویسبرگ[۱۱۱] می‌گوید لوئیس احتمالا برجسته‌ترین و تاثیرگذارترین دانشمندی بود که از حمله به عراق حمایت ‌نمود.[۱۱۲]

مایکل هرش[۱۱۳]، دبیر ارشد نشریه نیوزویک[۱۱۴]، در ماهنامه واشنگتن[۱۱۵] شدیداً از لوئیس انتقاد کرد.[۱۱۶] وی معتقد بود: “برداشت اشتباه آمریکا از جهان عرب ـ و بدشانسی ما در خاک عراق از سال ۱۹۵۰ شروع شده است.” در آن سال لوئیس به ترکیه مسافرت کرد و در ضمن مطالعه “چشم‌­انداز یک دموکراسی عربی غرب‌گرا و سکولار که موانع قرون وسطایی اسلام را کنار می­زند و در نهایت وارد فضای مدرنیته می­‌شود” را در سر می­‌پروراند. همانطور که هرش عنوان می­کند مهمترین استدلال دولت آمریکا برای حمله به عراق بعد از ناکامی از یافتن سلاح‌­های کشتار­ جمعی، همان بود که وال استریت ژورنال آن را “دکترین لوئیس” نامید. حمله به عراق بجای اینکه به “تأسیس حکومتی شبیه به مدل‌­های غربی با استفاده از اعمال فشار از بالا شبیه کاری که کمال آتاتورک در ترکیه انجام داد، منتهی شده و این کشور را به خاکریزی برای دفاع از امنیت آمریکا و الگویی برای منطقه تبدیل کند”. ولی آنچه که با تجاوز به عراق، در این کشور پیاده شد: “انتقال از یک جامعه سکولار به جامعه­‌ای شدیداً اسلامی و رادیکال بوده است.”


درحالیکه تعداد اندکی از ناظران امور خاورمیانه درباره این تصور به بحث و گفت­‌وگو می­‌پردازند که یک خاورمیانه­­­ دموکراتیک و سکولار مطلوب خواهد بود، با این حال منتقدین معتقدند شرایط ناشی از تجزیه امپراطوری عثمانی به ترکیه منحصر شده و عواملی نظیر شکل­‌گیری اسرائیل، قطب­‌بندی بعد از جنگ جهانی دوم، مداخلات خارجی در امور خاورمیانه (بویژه با توجه به مسئله نفت)، سیاست­‌های عصر جنگ سرد و شکست دولت­‌های ملی­‌گرای خاورمیانه توسعه سیاسی خاورمیانه را به شدت پیچیده ساخته است. بعلاوه منتقدین، لوئیس و طرفداران نومحافظه­‌کار وی را که معتقدند نیروهای خارجی، با استراتژی­‌های دموکراسی­‌سازی و تغییر رژیم خود (بویژه آمریکا)، کارگزاران مؤثر و مطمئن انتقال سیاسی دموکراتیک خواهند بود، مورد نقد قرار می‌­دهند.

همانطور که پیش‌تر هم گفته شد هر چند اصطلاح برخورد تمدن­‌ها[۱۱۷] را در ابتدا برنارد لوئیس به کار برد اما این اصطلاح با ساموئل هانتینگتون[۱۱۸]، کارشناس محافظه­‌کار و نویسنده کتاببرخورد تمدن­‌ها و بازسازی نظم جهانی[۱۱۹] مرتبط است. در کتابی که هانتینگتون در سال ۱۹۹۶ به نگارش درآورد و عمدتاً به عنوان روزنه‌­ای برای تحلیل حوادث یازده سپتامبر مورد توجه قرار گرفت، نویسنده به نقل­‌قول مهمی از مقاله سال ۱۹۹۰ لوئیس با عنوان ریشه‌­های خشم مسلماناناشاره می­کند: “این مساله کمتر از برخورد تمدن‌­ها نیست ـ شاید منطقی به نظر نرسد اما قطعاً ناشی از یک رقابت قدیمی و واکنشی دیرینه به میراث یهودی ـ مسیحی، دستاورد سکولار ما و گسترش جهانی هر دوی آنهاست”.

برنارد لوئیس با تفسیر حملات یازده سپتامبر به عنوان بخشی از نظریه برخورد تمدن­‌ها که از عمر آن بیش از هزار سال می­گذرد در ایجاد جنگ علیه تروریسم به عنوان جنگی علیه اسلام‌گراها حمایت کرد. هرش این پرسش را مطرح کرد که “آیا تحلیل­‌های اشتباه برنارد لوئیس، دولت بوش را به سمت یک اشتباه خطرناک استراتژیک هدایت کرد؟”… اگر نگاه برنارد لوئیس به مردم عرب اشتباه باشد در نتیجه آمریکا شانس از بین بردن تهدیدی مانند القاعده را که در واقع در حواشی جهان اسلام قرار دارد، از دست داده است.

لوئیس روابط نزدیک خود با اردوگاه سیاسی نومحافظه­‌کاران آمریکایی را بعد از دهه ۱۹۷۰ میلادی افزایش داده است.

رئول مارک گرشت عضو سابق مؤسسه امریکن انترپرایز و عضو فعال بنیاد دفاع از دموکراسی عنوان می­کند: “لوئیس سال­ها در روابط عمومی بوده است. در سال ۱۹۷۰، ریچارد پرل، کارمند جوان سناتور هنری اسکوپ جکسون از ایالت واشنگتن، لوئیس را در حال سخنرانی مشاهده کرد و سواد تاریخی و فصاحت بیان لوئیس، او را متحیر ساخت.”


برنارد لوئیس و عبدالله عبدالله وزیر خارجه دولت موقت افغانستان – ۲۰۰۲


لوئیس مشاور دولت بوش پدر و پسر نیز بوده است. در اول ماه می سال ۲۰۰۶، دیک چنی در یک سخنرانی در شورای امور جهانی[۱۲۰] در فیلادفیا به تحسین وی پرداخت. چنی یادآور شد لوئیس به واشنگتن آمده بود تا بلافاصله بعد از تجاوز عراق به خاک کویت به وزیر دفاع وقت آمریکا که “در حال عزیمت به خاورمیانه” بود مشاوره بدهد. چنی در ادامه گفت: “در آن روز به این نتیجه رسیدم که لوئیس، همان فردی است که می­خواستم با وی ارتباط داشته باشم، و کسی است که کارهای وی را در سال­‌های آینده باید بدقت دنبال کنم.” وی در ادامه می‌­افزاید: “بعد از آن اغلب با هم ملاقات می­‌کردیم، بویژه در طول چهار سال و نیم گذشته و (در این چند سال) برنارد با پرزیدنت بوش ملاقات­‌های بسیار خوبی داشته است”.[۱۲۱]

در سال ۱۹۹۸، لوئیس نامه­‌ای را که از طرف کمیته صلح و امنیت در خاورمیانه برای پرزیدنت بیل کلینتون[۱۲۲] ارسال شد (و مرکز سیاست‌های امنیتی[۱۲۳] آن را طراحی کرده بود) امضاء کرد. طی این نامه از بیل کلینتون خواسته شده بود که “با یک استراتژی جامع نظامی ـ سیاسی، صدام و رژیم وی را سرنگون سازد.” سایر افرادی که این نامه را امضاء کردند اغلب افرادی بودند که در تأسیس مؤسسه قرن آمریکایی جدید[۱۲۴] دست داشتند؛ از این میان می­توان به چهره‌­هایی نظیر ریچارد پرل، جان بولتون[۱۲۵]، دونالد رامسفلد[۱۲۶]، فرانک گافنی[۱۲۷]، پاول ولفوویتز[۱۲۸]،ویلیام کریستول[۱۲۹]، رابرت کیگان[۱۳۰]، الیوت آبرامز[۱۳۱]، داگلاس فیث[۱۳۲] و زلمای خلیل­زاد[۱۳۳] اشاره کرد.

در نوزدهم و بیستم سپتامبر سال ۲۰۰۱، هیأت سیاست‌گذاری دفاعی پنتاگون که کمیته‌­ای مشورتی محسوب می­‌شود، جلسه‌­ای محرمانه با هدف اقدام نظامی علیه عراق برگزار کرد. ریچارد پرل، مدیر این جلسه، از لوئیس برای شرکت در این جلسه در کنار احمد چلبی[۱۳۴]، مدیر کنگره ملی عراق[۱۳۵] که بوسیله آمریکا تأسیس شد، دعوت به عمل آورد. این کنگره گروهی متشکل از تبعیدیان عراق بود که برای سالیان متمادی از سرنگونی صدام حمایت می­کردند و روابط گرمی با پرل و سایر شخصیت­‌های برجسته نومحافظه­‌کار داشتند. لوئیس به این هیأت اعلام کرد که آمریکا باید از اصلاح­‌طلبان دموکراتیک منطقه خاورمیانه ” همچون دوست من احمد چلبی که در این جلسه حضور دارد” حمایت به عمل آورد.[۱۳۶]

ادعای تهدید هسته‌ای از جانب ایران

در سال ۲۰۰۶ لوئیس نوشت ایران ۱۵ سال است که بر روی تسلیحات هسته‌ای کار می‌کند. در آگوست ۲۰۰۶ در مقاله‌ای به این مساله پرداخت که آیا جهان می‌تواند بر استفاده از مفهوم “نابودی دوجانبه” به عنوان عاملی بازدارنده‌ علیه ایران، در تعاملات خود با این کشور، بر آن تاکید کند. لوئیس همچنین در این مقاله که در وال‌استریت‌ژورنال به چاپ رسید، توجه‌ها را به اهمیت روز ۲۲ آگوست ۲۰۰۶ در تقویم اسلامی جلب کرد. رئیس جمهور ایران گفته بود در آن تاریخ به خواست‌های آمریکا در ارتباط با توسعه توان هسته­ ای ایران، پاسخ خواهد داد؛ این روز مصادف بود با ۲۷ رجب ۱۴۲۷ هجری قمری؛ روزی که مسلمانان معتقدند [حضرت] محمد [ص] از اورشلیم [بیت­ المقدس] به عرش عروج کرده و بازگشت. لوئیس نوشت: “این تاریخ، همان موعد پایان کار اسرائیل و شاید جهان است.”[۱۳۷]

به اعتقاد لوئیس نابودی دوجانبه در مورد ایران نمی‌تواند به عنوان عامل بازدارنده عمل کند چراکه رهبر ایران قائل به دیدگاه شبیه پایان تاریخ بوده و نیز شاهدیم خودکشی یا شهادت نیز آفت جهان اسلام شده است. وی بر همین اساس احتمال حمله هسته‌ای به اسرائیل را در تاریخ ۲۲ آگوست ۲۰۰۶ مطرح می‌کند. هرچند آن روز بخصوص بدون هرگونه اتفاق خاصی سپری شد، اما با این‌حال گفته‌های لوئیس در باب این روز خاص پوشش رسانه‌ای زیادی داشت.[۱۳۸]


خوان کول[۱۳۹] در کتاب ۲۰۰۹ خود نوشت: “هیچ سندی دال بر اینکه ایران ۱۵ سال، بی‌وقفه بر روی تسلیحات اتمی کار کرده است، در دست نمی‌باشد.” وی همچنین در خصوص ادعای لوئیس مبنی بر احتمال به کارگیری این سلاح‌ها توسط احمدی‌نژاد بر ضد اسرائیل در روز ۲۲ آگوست ۲۰۰۶، اینطور می‌نویسد:

عقاید لوئیس درباره ایران از باورهای احمدی‌نژاد نسبت به اسرائیل هم عجیب‌تر است. اما متاسفانه دولت بوش تنها، صدای او را می‌شنود. البته از این غیب‌گویی مسخره لوئیس بیش از آنکه درباره واقعیت سیاسی ایران چیزی دستگیرمان شود، شاهد نگرانی‌های غیرمنطقی صهیونیست‌های افراطی غربی هستیم.[۱۴۰]

انتقادات ادوارد سعید به لوئیس

لوئیس به خاطر مشاجراتش با ادوارد سعید – نظریه‌پرداز فلسطینی-آمریکایی – نیز مشهور است. سعید با رشته شرق‌شناسی مخالف بوده و می‌خواست این رشته برچیده شود. او که استاد دانشگاه کلمبیا بود، در کتاب خود با عنوان شرق‌شناسی[۱۴۱](۱۹۷۸)، آثار لوئیس را نمونه بارز این نگاه می‌داند. بهتعتقاد ادوارد سعید، رشته شرق‌شناسی عقل‌گرایی را سیاسی کرده و بر مطالعات عینی استوار نمی‌باشد؛[۱۴۲] همچنین شکلی دیگر از نژادپرستی و ابزاری برای تسلط امپریالیسم است.[۱۴۳] وی همچنین بی‌طرفی محققان خاورمیانه برجسته‌ای همچون برنارد لوئیس را نسبت به اعراب ، زیر سوال می‌برد. وی در مصاحبه‌ای با هفته‌نامه الاهرام اظهار داشت که دانش لوئیس درباره خاورمیانه بشدت جهت‌دار است و نباید به آن توجه کرد. او گفت”:”برنارد لوئیس ۴۰ سال است که پای خود را به خاورمیانه و کشورهای عربی نگذارده است. او اطلاعاتی درباره ترکیه دارد ولی درباره دنیای عرب هیچ نمی‌داند.”[۱۴۴]

سعید می‌گوید لوئیس جهان اسلام را موجودیتی واحد درنظر می‌گیرد و به تنوعات ظریف جمعیتی، نیروهای محرک و پویای داخلی و پیچیدگی‌های تاریخی آن توجهی نمی‌کند. سعید، لوئیس را به “عوام‌فریبی و جهل مطلق” متهم کرد.[۱۴۵]

انتقادات نوآم چامسکی به لوئیس

در سال ۲۰۰۲، چامسکی، زبان‌شناس و فعال سیاسی، طی مصاحبه‌ای با برنامه “هات تایپ[۱۴۶]شبکه سی‌بی‌سی[۱۴۷]، مجموعه‌ای از مطالبی از دوران زمامداری آیزنهاور که دیگر محرمانه نیستند و در معرض استفاده عمومی قرار گرفته‌اند، را بازگو کرد:

“آیزنهاور در یک جلسه خصوصی با مقامات دولتی‌ خود اظهار داشت: “در خاورمیانه، نفرتی روزافزون علیه ما در جریان است و منشا این نفرت از جانب دول آن منطقه نیست بلکه از سوی مردم آن منطقه می‌باشد.” سازمان ملل متحد این مساله را به بحث گذاشت و اعلام کرد، “بله این مساله صحت دارد و دلیل آن هم، این تصور در میان مردمان آن مناطق است که آمریکا از حکومت‌های محافظه‌کار و حامی حفظ وضع موجود در آنجا حمایت می کند. حکومت‌هایی که مخالف دموکراسی و توسعه می‌باشند و به تبع آن این طور متصور می‌شوند که آمریکا نیز در منطقه به دنبال منافع خود بوده و تنها خواهان نفت خاورمیانه می‌باشد. باید گفت بسیار سخت است که بتوان با این طرز تلقی مخالفت کرد. چون واقعا صحت دارد.”[۱۴۸]

چامسکی ادعا نمود لوئیس اسنادی که حاکی از نقش غرب در عقب‌ماندگی منطقه [خاورمیانه] است را حذف می‌کند.

نگاهی به کتب لوئیس

لوئیس، بیش از بیست کتاب پیرامون خاورمیانه تألیف کرده است؛ از جمله کتاب­‌های وی باید به اعراب­ در تاریخ، پیدایش ترکیه مدرن، قرائت مسلمانان از اروپا، اشتباه کجا بود؟، برخورد میان اسلام و مدرنیته در خاورمیانه مدرن و بحران اسلام: جنگ مقدس و ترور نامقدس اشاره کرد.

برنارد لوئیس علاوه بر نوشتن کتاب، مقالاتی را نیز در صفحه نظرات آزاد نشریات محافظه­‌کار، خصوصاً روزنامه وال استریت ژورنال که در آن جنگ علیه عراق و رویکرد سختگیرانه نسبت به ایران را طراحی کرده است، منتشر می­کند. بعد از یازده سپتامبر، مقالات دنباله­‌داری در صفحه نظرات آزاد این روزنامه نوشت که تحت عناوین جنگ پایان‌­دهنده[۱۴۹]، زمان سرنگون‌سازی[۱۵۰]چاپ شد. وی در این سلسله مقالات، پیگیری استراتژی تغییر رژیم در عراق را خواستار شده بود.

در کنفرانس بیلدربرگ[۱۵۱]، لوئیس پیشنهاد نمود که ایران را به قطعات قومی گوناگون تجزیه کرده و میان کشورهای نوپا تقسیم کنند. (پروژه‌های کردستان بزرگ، پشتونستان بزرگ وآذربایجان بزرگ).

دکترین لوئیس علاوه بر تجزیه ایران، تجزیه دیگر کشورهای خاورمیانه که استعداد تبدیل شدن به قدرت منطقه‌ای دارند را نیز شامل می‌شود. از جمله این کشورها عراق، ترکیه، عربستان و حتی یمن نیز هست که هریک باید به سه تا چهار کشور تقسیم شوند تا خاورمیانه جدید متشکل از خرده‌کشورهایی باشد که ضمن موازنه یکدیگر، توان برتری و تبدیل شدن به هژمون منطقه‌ای و در پی آن ایجاد تهدید برای منافع آمریکا را نداشته باشند. آنچه که هم‌اکنون در کشورهای غرب‌آسیا و شمال آفریقا به عنوان تروریسم و افراط‌گری با حمایت آمریکا در جریان است، همان ادامه سیاست‌های جرج بوش در اجرای دکترین لوئیس به سمت تضعیف و تجزیه کشورهای قدرتمند خاورمیانه است.