انتشار یافته در
بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد، نظریات مختلفی نسبت به آیندهی نظم جهان مطرح شد؛ که یکی از چالشبرانگیزترین آنها نظریهی برخورد تمدنهای هانتینگتون بود واکنشهای متفاوتی را برانگیخت. هانتینگتون فضای حاکم بر نظام بینالملل را دارای فرهنگهای متعددی که هریک با دیگری بیگانه است، میداند. غرب را تمدن غالب و دیگر تمدنها همچون اسلام و چین را تهدیدزا میداند، لذا یکی از مواردی که از نظریهی او منعکس میشود؛ پدیدهی بیگانهستیزی بهخصوص اسلام هراسی است که منجر به ستیزهای بالقوه میشود و ازآنجاییکه برای تأمین صلح و امنیت جهانی نیازمند رفع عوامل بالفعل و بالقوهی برهم زنندهی صلح هستیم، نظریهی برخورد تمدنها میتواند با تلاشهای حفظ صلح و ثبات جهانی در تضاد باشد. همچنین در دوران جهانیشدن با افزایش تعاملات فرهنگی ملل مختلف، استفاده از فنآوریهای جهانیشدن، شناسایی فرصتهای جهانیشدن و بهرهگیری از آنها برای حفظ فرهنگ بومی و محلی، احتمال درگیری بین تمدنهای مختلف در حال تضعیف شدن است. هانتینگتون با ارائهی این تز، سیاستهای غرب برای مداخله در کشورهای بنیادگرا و منافع آن را توجیه میکند. با توجه به اینکه نظریهی سازهانگاری رویکری فرهنگی و غیرمادی دارد. دلیل انتخاب این چارچوب نظری، برخورد فرهنگها است.