زمانی رودبارد کیپلینگ بر این فرض بود که «شرق، شرق است» و غرب، غرب و هرگز دوقلوها با هم برخورد «ملاقات» نمیکنند. از دیرباز چنین منطق «کلام محور» و «دو انگار» ی چهره زیرین اندیشه، گفتمان و روابط و مناسبات ملل مختلف بودهاست. غرب همواره «شرق» را بهمثابه «دگر» خارجی خود تعریف کرده و در سیمای او جز اهریمن سیرتی، ارتجاع و ناتوانی دماغی نشانی دیگر ندیده و راه رهایی و توسعه او را جز در پذیرش حمل تاریخی و تک خطی معرفت غربی نیافتهاست. شرق نیز غرب را بهمثابه سرزمین تاریکیها و ظلمتها، سرزمینی که خورشید در آن غروب میکند، تصویر کرده و در چهرهی واژگونه آن به تعریف خود پرداخته است. ارمغان این نوع نگرش برای بشریت جز «طرد»، «حذف» و «برخورد» نبوده است. خاتمی ازجمله اندیشمندانی است که معتقد است عصر فرا گفتمانهای کلان محور به پایان رسیده و علیرغم سختیها و مصیبتها مسیر زندگی بشر به سوی رهایی و آزادی است و این تقدیر و سنت تغییرناپذیر خداوند است و مطمئنا بداندیشی و زشتکاری برخی از بندگان او نمیتواند تقدیر خداوند و مسیر تاریخی را دگرگون کند. از والاترین دستاوردهای این قرن پذیرش ضرورت و اهمیت گفتگو و جلوگیری از کاربرد زور، توسعه تعامل و تفاهم در زمینههای فرهنگی و اقتصادی و سیاسی و تقویت مبانی آزادی و عدالت و حقوق انسانی است.