دولت مدرن از جمله موضوعاتی است که کمتر بافت آن از منظرگاه فقهی مورد مداقه قرار گرفته است. معمولاً فقیهان ما بیش از آن که از بافت قدیم و جدید دولت سخن بگویند بیشتر دربارهی ضرورت آن سخن گفتهاند. انگار مفهوم آن را بدیهی دانسته و دربارهی آن تأملی فقهی نداشتهاند. اما مروری بر آثار امام خمینی نشان میدهد که ایشان متوجه تغییرات بافت سنتی دولت – نظم سلطانی – بوده و در نظریه سیاسی خود به آن توجه نموده است. در میان ادبیات فقهی امام خمینی دو بحث وجود دارد که مباحث دولت شناسی او را به ماهیت جدید دولت مرتبط میسازند؛ یکی خطابات قانونیه و دوم حوزههای خالی از نص. چیزی که پیش از ایشان نیز در برخی از آثار فقهای متاخر همانند میرزای نائینی مشاهده میشود. شاید تامل به بافت دولت مدرن از این منظر بتواند بخشهای نااندیشیده شده دولت در ادبیات فقهی ما را باورتر سازد و راهی بهسوی نسبت تمدن اسلامی با چنین دولتی را برقرار سازد. بیتردید، هر طرحی از تمدن اسلامی باید رابطهی خود با دولت مدرن را تعریف و در قبال آن موضعی معرفتی برگزیند. شاید این مقاله بتواند چنین کند.